بایگانی برچسب برای: ضرورت شک

 

در ادبیات عامیانه از عبارت «باشخصیت» و «بی شخصیت» زیاد استفاده می کنیم، اما کلمه «شخصیت» به چه معناست؟ ما با چه شاخصی به شخصیت خواهیم رسید؟ شوپنهاور چه تعریفی از شخصیت دارد؟ اینها سوالاتی است که سعی در پاسخ به آنها داشته ام. البته در میانه صحبت از «مدرسه نفاق» و «خانه تزویر» هم حرفهایی طرح شده که شاید سرآغاز گفتگوهای بلندتری باشد.
– در باب حکمت زندگی صفحه ۲۵
– جهان همچون اراده و تصور صفحه ۲۸ و ۱۴۳

متن کامل جرعه‌ی بیست و هشتم

توی محاوره‌های روزمره عمدتاً واژه تلف می‌شه، چرا؟ چون ما نیاز نداریم به معناش فکر کنیم از روی عادت صحبت می‌کنیم.عادت کارش اینه که تصمیم رو برای ما ساده بکنه. خب؟ واژه‌ها رو می‌تونیم سبک خرج بکنیم. از جمله واژه‌های سنگینی که ما تو محاوره‌های عادی سبک خرجش می‌کنیم کلمه‌ی شخصیته، به عنوان مثال می‌گیم که فلانی خیلی با شخصیت بود، اینو وقتی می‌خوایم توصیف به خیر بکنیم می‌گیم یا یه کسی رو بخوایم مذمّت بکنیم می‌گیم که خیلی آدم بی شخصیتیه. اما در قلمر‌وی اندیشه ما اجازه نداریم واژه رو از رو عادت خرج بکنیم اینجاست که باید انتخاب بکنیم، باید تامل کنیم.

شخصیت چه معنایی داره؟ آیا اصلا انسان فاقد شخصیت رو می‌تونیم تصور کنیم؟ من توی این جرعه که جرعه‌ی ۲۸ام می هست می‌خوام به کلمه‌ی شخصیت از نگاه شوپنهاور بپردازم و خودم هم تاملاتی دارم که خدمت شما عرض خواهم کرد.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!