جرعه 39: زندگی عاریتی
شوپنهاور برای ما یک دوراهی ترسیم کرده است. او گفته یک راه بهسمت تنهایی میرود و راه دیگر بهسوی فرومایگی. ما تنها در یکی از این دو مسیر میتوانیم حرکت کنیم. پس باید انتخاب کنیم.
در جرعه قبل، سعی کردیم این جمله و این نما از مسیر پیشِ رو را نقادانه بررسی کنیم. نقادانه یعنی چه؟
یعنی در گام اول، همه سعیمان بر این باشد که بفهمیم او چه میگوید و از زاویه نگاه او بتوانیم جمله را تماشا کنیم. در قدم دوم پرسشگری کنیم، سوالاتمان را نسبت به این گزاره مطرح کنیم و ببینیم آیا برای ما کنج پرسشبرانگیزی باقی مانده یا نه، همه زوایا را دیدهایم.
حال، گام سومی از بررسی انتقادی این جمله باقیست که در این جرعه میخواهم آن را با شما در میان بگذارم.
– در باب حکمت زندگی – صفحۀ ۴۲ و ۴۳
متن کامل جرعهی سی و نهم
می میشنوید مجموعه جستارکهایی با طعم حکمت زندگی که جرعه جرعه مهمان من حسام ایپکچی هستید. من جرعه ۳۹ام رو میخوام با یه سوال خیلی مهم آغاز کنم رفیق جانم آقا، خانم میدونی فرق اهل سیاست یا اهل تجارت با متفکر چیه؟ متفکر تمنای مردم نداره ولی اهل سیاست و اهل تجارت در تمنای آدمیزادن دستشون به سوی مردم درازه چون سیاستمداری که هوادار نداشته باشه، رهرو و پیرو نداشته باشه که سیاستمداران نمیشه. کاسبی که مشتری نداشته باشه، دکانی که پاخور نداشته باشد، تاجر و تجارت خونه نمیشه.
اینا هویتشون تمنای از مردمه اعتبارشون به مقبولیت در برابر مردمه، هویتشون شان بودنشون وابسته است به مقبولیت از جانب مردم، اما متفکر مستغنی، بی نیاز از آدماست به همین خاطر متفکر اصیل پی دار و دسته پروری و حلقهداری نیست اونی که سودای رهرو و پیرو داره یا کاسبه جزء اهل تجارته یا اهل سیاسته. اگر ما همین مقدمه ساده همین پاسخ در برابر این سوال رو پذیرفته باشیم باور مون باشه، وجدان شده باش در ما اونوقت در مواجهه با تفکر دیگران شمشیر نمیکشیم فریاد نمیزنیم بدو اینور بازار، بدو حراجش کردم که صف طرف مقابل رو خالی کنیم به جیب خودمون اضافه بشه. زنده باد او رو ورش داریم بشه زنده باد من به همین خاطره که متفکرا اصیل به هیچ ایستگاهی وفادار نیست او وفادار به رفتنه، وفادار به نماندنه، راهیه وقتی با یه تفکر دیگه هم روبه رو میشه به قصد منکوب کردنش نقد نمیکنه بلکه پرسشگره میگه تو تا کجاشو اومدی؟ تو تا چقدرشو فهمیدی؟ اصلا چی گفتی؟ میشه گام اول. من از تو چه سوالی دارم؟ میشه گام دوم. اما گام سوم که میخوایم در این جرعه با هم دیگه تجربش کنیم و من به قدر بضاعت ارائه بدم چیه؟
دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!
درودها و تشکر از اینکه در ذهن شنونده ها پرسشگری و سوالات مختلف ایجاد می کنید و اغلب از مطالب شما بهره برده ام
سلام وسپاس.فقط یه نکته کوچیک اضافه می کنم واون درمورد ویژگی اول زندگی اصیله،اینکه آدم اصیل به تمایل دیگری گوش به حرفش نمیده وباید درگفتگو انتقال معنا یا مواجهه با دنیای دیگری باشه شاید اینطور قابل توضیح باشه که وقتی مثلا ما به تمایل پدرپیری گوش به گفتارش می سپاریم درسته که به تمایل اوست اما به اراده ی همراه باآگاهی من هم هست که اگر هم انتقال معنایی نباشه به او احترام می گذارم و گوش می سپارم،البته شاید این همون مواجهه با دنیای دیگری باشه .دوست دارم ،روشنم کتید
سلام.پاسخی دریافت نکردم
سلام جناب ایپکچی
نمیدونم چرا چند وقت امکان باز کردن سایت می برایم نبود تا بازخورد احتمالی نظرم در جرعه 38 ام رو ببینم
در جرعه 38 ام یک کامنت گذاشتم که خوشبختانه پاسخ دادید و جوابم رو البته در جرعه 39 ام گرفتم
مثالهای دور و فرضی مثل مثال کسی که تنها در یک غار زندگی میکنه با نحوه زندگی خود شوپنهاور که در جامعه هست ولی تنها زندگی میکنه خیلی فرضی و دور هست
سوال اولی که مطرح کردید با گزاره شوپنهاور متفاوت هست جمله شوپنهاور یا تنها یا فرومایه رو برعکس مطرح کردید که اگر تنها باشید حتما فرامایه هستید در حالیکه جمله با عنوان اینکه هرکس بخواهد فرامایه باشد باید تنهایی را برگزیند تفاوت اساسی دارد.
سوال دوم مطرح شده: باز هم ربط عدم تفکر فردی رو با تنهایی که با عدم معاشرت تعریف شده معلوم نیست. مگر شوپنهاور از تفکر دیگران استفاده نکرده که چنین سوالی مطرح شده
یا مثال کره شمالی در شرایط کنونی که به نحوی به گلوبالیزم رسیدیم در مقایسه شرایط جهان شوپنهاور خیلی مثال فرضی هست
در مجموع به نظر میرسد که منظور شوپنهاور با توجه به نحوه زندگی شوپنهاور، نوعی از تنهایی متناسب با تعریف ارایه شده در این اپیزود باشد هر چند خود شوپنهاور از تعریف دقیق تنهایی مورد نظر کوتاهی کرده
درود بر شما در راستای همین نقد بر ارزش بخشیدن به تنهایی باید عرض کنم که پیشنهاد میکنم در صورت علاقه به مباحث روانتنی اگر آثار جناب گبور مته رو مطالعه کنید به پژوهشهایی در این باره خواهید رسید که سیستم فیزیولوژی ما طوری تکامل یافته که در قبیله و اجتماع باشه و در صورت عدم رسیدن چه جبری چه انتخابی به این مهم فرد براثر فشارهای روانی که با تکامل آدمی گره خورده در دراز مدت سیستم عصب_هورمون_ایمنی_غدد دستخوش بهم خوردن توازن میشود….