جرعه 63: خردِ ثروت (4)

شوپنهاور با تأکید گفت که فقط پول خوب است و سؤال این جرعه از پادکست مِی این است که آیا پول، این خوب‌بودن را از خودش دارد؟ یا خوبی را از معیار دیگری به ارث برده؟ در واقع آیا پول مطلقاً و ذاتاً خوب است یا خوبی برای پول صفتِ قرضی و عاریتی است؟
برای دقت در این سؤال و رسیدن به پاسخی کاربردی، در چهارمین جرعه از سلسله‌مباحث «خرد ثروت» به نسبت پول و زمان پرداخته‌ایم و جرعه شصت‌وسوم مجالی است که وزنِ پول را در ترازوی زمان بسنجیم.

متن کامل جرعه شصت و سه

آرتور خان شوپنهاور یه جمله گفت و ما رو انداخت در تکاپوی اندیشیدن. اون جمله چی بود؟ تو کتاب در باب حکمت زندگی می‌گه: «فقط پول مطلقاً خوب است.» ما توی هفته‌های گذشته این جمله رو از زاویه‌های مختلفی تماشا کردیم. اما در این جرعه می‌خوام پرسشگرانه به سراغ شوپنهاور برم. ازش بپرسم که: استاد، قبل از پول چه چیزی مطلقاً خوب بوده؟ آیا قبل از اینکه پول در دست بشر خلق بشه و ابداع بشه، چیز دیگری بوده که مطلقاً خوب باشد؟ آیا پول، خوبیِ خودش رو از خودش داره یا فرزندیه که خوبی رو از والد به ارث برده؟ اگر خوب بودن رو از جای دیگری به ارث برده، پس آیا آن دیگری نیست که مطلقاً خوب است؟ یعنی یه چیز دیگه‌ای باید این وسط باشه که اون مطلقاً خوب باشه و بعد پول به نمایندگیش بیاد روی صحنه؟ پاسخ این سؤال رو می‌خوام در جرعه شصت‌وسوم پادکست مِی با همدیگه تأمل کنیم.

مِی می‌شنوید؛ جستارهایی با طعم حکمت زندگی، که جرعه‌جرعه مهمان من، حسام ایپکچی، هستید. پیاله‌های من، سلام بر شما. امیدوارم که تندرست باشید و پربار و به رغم تکاپوها و ناملایمات روزگار، احوال شما به نسبت امکانات‌تون خوب باشه؛ صبرتون از گرفتاری‌هاتون بیشتر باشه.

در چند جرعه قبل به مسئله خرد ثروت پرداختم. این سرفصل‌و با موضوع پدیداری پول آغاز کردیم. مسئله این بود که از زمانی که پول به میان ما اومده، زندگی رو به چه نحوی تجربه می‌کنیم؟ دیگه اینطور نیست که بگیم پول فقط یه واسطه‌ست که باهاش کالا رو جابه‌جا می‌کنیم. انسان بعد از پول، طور دیگری بودن رو یا طور دیگری انسان زیستن رو داره مزه می‌کنه. چرا؟ چون پول فقط در ایستگاه ارزش‌گذاری کالا نیست، بلکه گویی کل ارزش‌های زندگی رو داره تحت تأثیر قرار می‌ده. با هم صحبت کردیم که پول تبدیل شده به یک زبان. ما به واسطه پول با همدیگه گفتگو می‌کنیم. زبانی که گویی همه مردم دنیا اون رو می‌فهمند. گاه ما اگر با کسانی به زبان پول صحبت کنیم، با اون‌ها هم‌وطن‌تر و همشهری‌تر از این خواهیم شد که با زبان بومی و محلی و تاریخی باهاشون صحبت کنیم. این زبان پول رو هم در جرعه مفصلی گفتگو کردیم.

اما زبان چه کارکردی داره؟ آیا جز اینه که ما زبان رو استفاده می‌کنیم برای اینکه معنایی رو مبادله بکنیم؟ اگر انسان این سودا رو نداشت که معنایی که در ذهن داره، صورتی که در ذهن داره رو به دیگری منتقل بکنه، چه نیازی به زبان داشت؟ یا لااقل می‌تونست به جای زبانی با این وسعت، به همون های‌وهوی حیوانی بسنده بکنه. حیوان‌ها همدیگه رو از طمع و از علاقه و از ترس باخبر می‌کنن. اما چون صورت‌های ذهنی‌شون محدوده، احتیاج به این وسعت ندارن. اما ما نه تنها به زبان وسیع نیاز داریم، بلکه به زبان‌ها نیاز داریم. از جمله یکی از این زبان‌ها، زبان پوله.

اما این زبان پول چه کیفیتی از معنا رو می‌تونه منتقل بکنه؟ یعنی ما زبان بودن پول رو به رسمیت می‌شناسیم. اما آیا این زبان در معنا مداخله نمی‌کنه؟ رنگ نمی‌ده به معنا؟ این رو هم جرعه پیش با هم بحث کردیم. دیدیم که پول زبانیه که دیگر چیزها رو به نحو کمّی بیان می‌کنه، به عدد بدل می‌کنه.

حالا در این جرعه بعد از بررسی نسبت بین پول و زبان، می‌خوام به نسبت بین پول و زمان اشاره بکنم. دقت کردید پس موضوعمون چی شد؟ می‌خوایم ببینیم پول با زمان چه کرده. آیا معنای زمان یا پدیداری زمان برای ما بعد از ابداع پول یا بعد از شایع شدن پول به عنوان یک زبان، تغییری نکرده؟ آیا ما زمان رو داریم همون طور تجربه می‌کنیم که انسان چند هزار سال قبل با اون روبه‌رو بود؟ برای پاسخ به این سؤال، قبل از هر تأمل عمیقی می‌تونیم مروری بکنیم تجربیاتمون رو. وقتی اطراف رو نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که به شکل تفکیک‌ناپذیری انگار زمان و پول در هم تنیده شدن. ما زمان می‌فروشیم که کارمزد بگیریم. زمان می‌خریم در ازای سپردن کار به دیگران. گاهی با پسانداز کردن خیال می‌کنیم که زمان رو پسانداز کردیم، انگار زمان رو اندوختیم. گاهی دلواپسی‌مون بابت اتلاف زمان اینه که به پول تبدیل نشده. یعنی اگر فردی در حجره‌ش ایستاده باشه یا کاری انجام داده باشه و در ازای این کار پول به دست آورده باشه، زمان خودش رو مفیدِ فایده می‌دونه. اما همین زمان اگر صرف بشه و عایدی مالیِ بدل‌شونده به پول نداشته باشه، ما احساس اتلاف و تعلل و بیهودگی زمان می‌کنیم.

از اینجا به بعد، که مسئله زمان و نسبتش با پول می‌تونه به دغدغه بدل بشه، در دقایق پیش رو من می‌خوام مجالی فراهم کنم که خودم و شما به این موضوع بیش از پیش فکر بکنیم.

بخشی که الان داریم در موردش صحبت می‌کنیم، فصل مربوط به «آنچه داریم» در کتاب در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور هست. شوپنهاور در ابتدای این فصل برای ما مقوله نیاز رو از زبان اپیکور تبیین کرده و می‌گه این نیازها برای ما به دو سرنوشت منتهی می‌شه: یا در برآوردن اون‌ها ناکام می‌مونیم که این رنج می‌شه، یا می‌تونیم اون‌ها رو برآورده بکنیم که می‌شه لذت. اما از نگاه شوپنهاور این لذت هم پایدار نیست؛ فقط مقدمه ملاله.

حالا بیایید قبل از اینکه در مورد پول صحبت کنیم، نسبت بین میل و زمان رو ارزیابی بکنیم. ما میل رو کجا داریم تجربه می‌کنیم؟ دقیق‌تر بپرسم: در بردارِ زمان، میل خودش رو کجا نشون می‌ده؟ گذشته برای ما خاطره‌ست، یعنی زمانِ گذشته در دسترس نیست. آینده انتظاریه که داریم یا خیالیه که می‌ورزیم، اون هم در دسترس نیست. پس میل همواره اکنونیه. یعنی روی بردار زمان، اون جایی که می‌تونه محمل میل باشه، می‌تونه ظرف میل باشه، اون چیه؟ اون زمانِ اکنونه. از همین جا می‌تونیم برداشت بکنیم، چنان‌که میل اکنونیه و چنان‌که میل در ظرف زمانِ اکنون خودش رو نشون می‌ده، به همین قاعده رنج هم در ظرف زمانِ اکنون خودش رو نشون می‌ده، چون رنج و میل از یک تبارن، یک پدیده است که اگر اجابت بشه حاصلش می‌شه میلِ به اجابت رسیده و لذت، و اگر برآورده نشه می‌شه رنج. پس این دو سرنوشت متفاوت برای یک پدیده است.

جمع‌بندی کنم این تیکه از صحبتم رو: زمان، ظرف رنجه؛ زمان، ظرف میله. زبان چی بود؟ دقت کنید به الفاظ، قبلی رو راجع به زمان گفتم با «میم»، الان دارم راجع به زبان می‌گم با «ب». اونجایی که شوپنهاور راجع به پول صحبت می‌کرد، پول رو به عنوان زبان میل می‌شناخت. یعنی می‌گفت شما برای اینکه میل‌تون رو محقق بکنید و ابراز بکنید، باید با زبان پول صحبت بکنید و زبان پول می‌تونه میل رو به اجابت برسونه. بنابراین به این نحو من می‌تونم نسبت زبان و زمان با پول رو بگم: پول، زبانِ میل است اما زمان، ظرفِ میل است.

تا اینجا ما درمی‌‌یابیم حداقل به همون اندازه‌ای که پول با میل نسبت داره، زمان هم با میل نسبت داره. اما یادمون هست که شوپنهاور این جمله رو گفت که «فقط پول مطلقاً خوب است»؛ چرا؟ چون رساترین زبان برای ابراز میله. حالا من سؤالم اینه: بین پول و زمان، کدومشون ارزندگی بیشتری داره؟

برای پاسخ به این سؤال، قبل از اینکه به هر نظریه و دفتر و کتابی بخوایم رجوع بکنیم، برگردیم و به خاطره‌ها و تجربیات زیسته‌مون نگاه کنیم. شما میل رو در چه زمانی بهتر و کیفی‌تر تجربه کردید؟ آیا شما هم مثل من در شتاب و تنگنای زمان احساس کردید که میل‌تون سرخورده شده؟ انگار بریده‌بریده و ناتمام با میل روبه‌رو شدید؟ قبول دارید که میل در ازای وسعت زمان می‌تونه چشیده بشه؟ یعنی ما زمانی وسیع نیاز داریم برای اینکه میل وسیعی تجربه کنیم. چرا برای خیلی از ما پایان تعطیلات ناخوشاینده؟ چون به سرریز ظرف رسیدیم، دیگه اشباع شده، به ما ظرف دیگری یا ظرفیت بیشتری برای میل‌ورزی نمی‌ده. اما به عکس، بعضیا هستن که از فرداش که می‌خوان برن سر کار هم خوشحالن. چرا؟ چون کارشون هم با میل اون‌ها مطابقت داره. در این وضع، همچنان زمان تونسته ظرف میل باشه، پس پایان تعطیلات هم براشون ملال‌انگیز نیست، چون امتداد لذت رو می‌خوان تجربه بکنن.

حالا بیاین حاصل جمع همه اون چیزایی که تا حالا گفتیم رو به یک پرسش بدل کنیم و از آرتورخان شوپنهاور سؤال کنیم. بگیم: استاد جان، آیا اونی که مطلقاً خوبه پوله یا اونی که مطلقاً خوبه زمانه و پول به جهت اینکه در کیفیت زمان تأثیر می‌ذاره، خوبه؟ ما نمی‌تونیم بگیم زمان مطلقاً خوب است. خب اگر پول ارزندگی خودش رو از زمان بگیره که دیگه ما نمی‌تونیم بگیم پول مطلقاً خوب است، بلکه این زمان است که مطلقاً خوب است و ما خوب بودن پول رو ناشی از این می‌دونیم که می‌تونه زمانِ خوب‌تری برای ما تدارک ببینه. دقت کردید موضع سؤال من کجاست؟

بیایید توی دقایق پیش رو به این فکر بکنیم. ببینید، شاید به نظر بیاد که اختلاف فقط بر سر یک کلمه‌ست، اما عمیق‌تر اینه که حکمت زندگی و کیفیت زیستن دگرگون می‌شه. آدم‌هایی که فکر می‌کنن «فقط پول مطلقاً خوب است»، شیوه متفاوتی برای زندگی خواهند داشت به نسبت کسانی که فکر می‌کنن «زمان مطلقاً خوب است». گروه دوم برای ارزنده دانستن چیزها، اون‌ها رو با محک زمان می‌سنجن، اما گروه اول با سنگ محک پول، عیار خوبی و ارزندگی چیزها رو مشخص می‌کنن. پیشنهاد می‌کنم که کمی در مورد این سؤال درنگ کنید و بعد ادامه جرعه رو بشنوید.

قبل از اینکه به ادامه جرعه بپردازم، یه تذکری رو برای خودم یادداشت کردم که به شما هم می‌گم. ببینید، ما وقتی که به نحو نقادانه به سراغ متن می‌ریم، غرضمون مچ‌گیری نیست، کل‌کل نیست، بخوایم حریفی قدر مثل شوپنهاور داشته باشیم که در ازای مخالفت با او ابراز وجود کنیم. ما از انصاف نمی‌خوایم دور بشیم. جمله «پول فقط خوب است» یا «پول مطلقاً خوب است» در یک کانتکست داره مطرح می‌شه، یک پاراگرافه. قبلش توضیح داده که وقتی شما دیگر چیزها رو می‌خواهید، اونا فقط پاسخگوی یک نیاز از شماست، اما اگر پول رو بخواین، از این حیث که می‌تونه نیازهای متعددی رو برآورده بکنه، ترجیح داره به خواستن فقط یک چیز. پس در این مقایسه، فقط پول خوب است. ما این منظور رو درک کردیم. اگر الان داریم نقادانه به جمله می‌پردازیم، نه اینکه بخوایم بگیم شوپنهاور غلط گفته و ما بهتر فهمیدیم، طمعمون به دانستن بیشتره، می‌خوایم ببینیم چیز دیگری هم گیرمون میاد یا نه.

با این مقدمه، سؤالمون اینه که این خوب بودن پول تا کجا ادامه داره؟ آیا واقعاً پول خودش به تنهایی می‌تونه خوب و بد رو مشخص بکنه یا پول هم باید با چیز دیگری سنجیده بشه؟ اگر با چیز دیگری باید سنجیده بشه، دقیق‌تر نیست که ما بگیم «آن چیز فقط خوب است» و خوب بودن پول رو مقید بکنیم به اینکه با آن چیز، با آن شاخص، مطابقت یا نسبت معقول داشته باشه؟

بیایید این سؤال رو از خود پول بپرسیم. خیال کنیم پول یه شخصیته، ما ازش بپرسیم که: چرا باید تو رو داشته باشیم؟ تو چرا می‌ارزی؟ چرا باید تو رو آرزو داشت؟ چرا باید برای رسیدن به تو تلاش کرد؟ چرا برای انباشتن تو باید تدارک دید؟ پول به ما چه پاسخی می‌ده؟ پول نمی‌گه که منو داشته باش چون من، داشتنم کافیه. ارزندگی خودش رو به دیگر چیزی داره ارجاع می‌ده. اون دیگر چیز چیه؟ می‌گه: اگر از من زیاد داشته باشی، آسایش آینده‌ت رو تأمین می‌کنی. اگر از من زیاد داشته باشی، از اکنون‌ت لذت می‌بری. اگر از من داشته باشی، وقتی به گذشته‌ت نگاه می‌کنی، می‌گی آخیش، جمع کردم. خب اینایی که پول می‌گه، داره راجع به چی صحبت می‌کنه؟ بچه‌ها، شما می‌شنوید تو همه این‌ها داره اسم مستعار زمان رو می‌گه؟ آینده اسم مستعار زمانه. می‌گه از آینده مطمئن می‌شی. می‌گه امروز بهت خوش می‌گذره، اکنون‌ت پربار می‌شه. اینا همه اسم زمانه. می‌گه گذشته‌ت رو با رضایت تماشا می‌ککنی. گذشته اسم زمانه. بنابراین پول می‌گه: منو داشته باش چون من کیفیت زمانِ تو رو ارتقا می‌دم.

اینجاست که ما به یک پارادوکس می‌خوریم، یا شاید به چند پارادوکس. پارادوکس اول اینه که: تو به عنوان یک کمّیت، چگونه به کیفیت بدل می‌شی؟ آیا محضِ انباشتنِ کمّیت می‌تونه تضمین کنه که ما کیفیت زندگی بهتری خواهیم داشت یا یه پلی باید کمّیت رو به کیفیت برسونه؟ پارادوکس دومی که ایجاد می‌شه اینه که: خب، تو می‌گی منو داشته باش برای آینده بهتر، اما من چگونه می‌تونم تو رو داشته باشم؟ در ازای اینکه زمانِ منو تصاحب کنی. تو زمان می‌گیری که به من زمان بفروشی. خب آیا این معامله به‌سوده؟ یعنی من الان دارم یه چیزی رو نقداً به تو می‌دم که نسیه بهم برگردونی. چیزی که اکنون دارم رو، احتمالاً در آینده بهم برگردونی و اونم زمانه، زندگیه، عمره. چجوری می‌خوام این پارادوکس رو حل و فصل بکنم؟

ببینید، ما به این پارادوکس‌ها نمی‌رسیم مگر اینکه قبول کنیم: آنچه مطلقاً خوب است، زمان است نه پول. و پول، نه مطلقاً، نه فقط، بلکه مقید و گاهی، آنجا که همسو با زمانِ مناسب هست، خوب است. من سعی دارم این موضوع رو با چند زبان و چند مثال بگم که بتونم اهمیت مطلب رو خدمت شما تبیین کنم. اگر این اهمیته برای ما جا نیفته، صورت سؤال جا نیفته، راهی برای رسیدن به پاسخ گشوده نمی‌شه.

بذارید دوباره در مورد آینده صحبت کنیم با هم. می‌گه منو داشته باش برای اینکه خیالتو از آینده راحت بکنم. خب این آینده یعنی چی؟ پول می‌گه: تو اگر منو به عنوان یه کمّیت داشته باشی، من ابهام و پوشیدگی زمان رو برات حل می‌کنم. آیا می‌تونه این وعده رو بده؟ ببینید، زمان خودش امر مبهمیه. آینده در برابر ما ناپیداست. ما به افق مرگ زیست می‌کنیم، ولی زمان و آنچه خواهد شد برای ما پوشیده است. این پوشیدگی کجاست؟ بیرون از ما، در برابر ما. ما می‌خوایم این اضطراب ناشی از پوشیدگیِ بیرون رو با انباشتن پول تسکین بدیم. سؤال اینه: این چاه مبهم، این ولع پوشیده رو با چقدر پول می‌تونیم پر کنیم؟ چقدر پول می‌تونه خیال ما رو از آینده راحت بکنه؟ اصلاً چه تضمینی می‌ده به ما برای آینده؟ ببینید چه اتفاقی می‌افته: ابهام حل نمی‌شه، بلکه یک پوشیدگی و اضطراب و ابهام بیرونی، منتقل می‌شه به درون. یعنی اون چیزی که بیرون از ما پوشیده است، تبدیل می‌شه به یک نیازی درون ما که فرض می‌کنیم با پول انباشته خواهد شد. اما با چقدر پول؟ با چه طوری از پول؟ اسکناس، صندوق سهام، ملک. بعد اینا مراقبت مضاعف نمی‌خواد؟ بعد اینا چه نسبتی با زمان برقرار می‌کنه؟ اطراف خودمون که نگاه می‌کنیم، آدم‌های پولدارتر آیا زمانشون آزادتر شده؟

بیاین یه بار با هم مرور بکنیم. ما وقتی داریم زمان رو بحث می‌کنیم، معمولاً تعریفش می‌کنیم در سه برش: چیزی که پشت سره می‌شه گذشته، چیزی که روبه‌روئه می‌شه آینده و جایی که ایستادیم می‌شه اکنون. ما صحبت اولیه‌مون این بود که میل خودش رو در اکنون نشون می‌ده. اما وقتی که ما می‌خوایم با پول، زمان رو احیا بکنیم، باید چیکار بکنیم؟ یا باید محاسبه گذشته بکنیم، یعنی دائم به شکل حسابدارانه‌ای داریم اعداد و ارقام پشت سرمون رو جمع می‌کنیم، یا باید در آینده انتزاعیِ پیش رو زیست بکنیم. همه زندگی تبدیل می‌شه به معاملات فیوچرز. خرید می‌کنیم به انتظار آینده. خب این، سفره اکنون رو جمع کرد زیر پای ما. یعنی در دقیقاً جایی که قرار بود میل در او محقق بشه، اون ظرفی که قرار بود ما توش میل رو تجربه بکنیم، این کوچیک و کوچیک‌تر شد. زندگی در فشردگی بین حسابداری گذشته و معامله به انتظار سود آینده، خفه شد. چیزی نیست دیگه این وسط.

درک می‌کنم که شاید الان این کلمه‌ها نتونه به رسایی و در عرض چند دقیقه مطلب رو برسونه. اما باور کنید اگر که در این موضوع فکر بکنیم و تأمل بکنیم، بهت‌انگیزه که پول داره چگونه تجربه زمان رو برای ما دگرگون می‌کنه.

این بخش رو بذارید با یک جمله‌ای به جمع‌بندی برسونم و برم تو قسمت پایانی این جرعه. ما اگر پول رو می‌خوایم، پول رو برای پول نمی‌خوایم. خواسته نهایی ما ممکنه خودش رو در لیستی از اقلام و اجناس نشون بده، ولی به واقع ما از پول انتظار داریم که زمان رو برای ما بی‌اضطراب کنه. اون چیزی که ما می‌خوایم، زمانِ بی‌اضطرابه. پس زمانِ بی‌اضطراب را مطلقاً خوب بدونیم. بگیم خواسته غایی ما، زمانِ بی‌تشویشه. چون فکر می‌کنیم پول، زمانِ بی‌تشویش رو برای ما فراهم می‌کنه، داریم برای داشتنش تقلا می‌کنیم. موافقید با این جمله؟ لااقل توش درنگ کنیم که «زمانِ بی‌تشویش است که مطلقاً خوب است.»

پایانی این جرعه رو با یه تذکر آغاز می‌کنم. مواجهه ما با پول، نه به عنوان آلودگیه، نه به عنوان یک عفریته‌ست، نه چرک کف دست. اینو تقریباً تو همه جرعه‌هایی که به سرفصل خرد ثروت پرداختم، تذکر دادم. ما می‌خوایم حدود بهینه برای پول رو تعریف بکنیم. می‌خوایم نحو توجهمون بهش رو مشخص بکنیم. پول واقعاً در کیفیت زمان اثرگذاره. نمی‌شه گفت پول فریب و نیرنگه. بله، شاید در زبان ساده بگیم که عمرو نمی‌شه با پول خرید. شما نمی‌تونید پول پرداخت بکنید و حتی یک دقیقه به عمرتون اضافه بکنید. اما اگر دقیق‌تر به کیفیت زندگی‌مون نگاه بکنیم، می‌بینیم که پول در بهره‌مندی ما از زمان بسیار مؤثره. ما در واقع پول می‌دیم که زمان دیگران رو تصاحب کنیم. ما نمی‌ریم کشاورزی بکنیم، می‌ریم از یه کشاورز محصولش رو می‌خریم. در واقع چی رو می‌خریم؟ زمان رو می‌خریم. ما پول می‌دیم که راننده ما رو از مبدأی برسونه به مقصدی. پول چی رو می‌دیم؟ پولِ ذخیره کردنِ زمان رو. همین که تو اون زمان بتونیم ذهن‌مون رو خلاص بکنیم، پای لپ‌تاپمون باشیم، پای گوشی‌مون باشیم یا نه، اصلاً کیفیت این زمان رو ساده‌تر مزه کنیم. شما در رجوع به متخصصین مختلف، وقتی پول دارید پرداخت می‌کنید، پولِ زمانشون رو می‌دید؛ زمانی که درس خوندن، تجربه کردن. در مقابل، وقتی پول ندارید، زمانتون به تصاحب دیگران درمیاد. پس نسبت پول و زمان رو نمی‌شه کتمان کرد.

بحث این جرعه بر سر اینه که کدام داره به دیگری ارزش می‌ده. صحبت من اینه که این پول نیست که به زمان ارزش می‌ده، بلکه به عکس، اصالت و اطلاقِ ارزش با زمانه. پول مثل فرزندِ زمانه، یعنی از یک پدر پولدار، ارث برده و بنابراین ارزشش رو فقط تا جایی می‌تونه حفظ بکنه که حرمت زمان رو نگه داره. تمام واژه‌هایی که شما دارید تو اقتصاد صحبت می‌کنید در موردش و پول رو باهاش توصیف می‌کنید، اگر توش تعمق کنید، می‌بینید ریشه در زمان داره: سود، بهره، سرمایه، ارزش افزوده، سود مرکب، تورم، پسانداز… اینا چه معنایی داره اگر زمان نباشه؟

جمع‌بندی بکنم اپیزود رو. ما برای اینکه بهتر بتونیم در مورد زمان تأمل بکنیم و بعد نسبتش رو با پول بفهمیم، باید بدونیم که ما یک زمان نداریم. زمان اوصاف مختلفی داره. یکیش همین زمانیه که ما زیاد ازش استفاده می‌کنیم: زمانِ حساب‌گران است، محاسباتیه، زمانیه که ما در قالب ساعت اون رو معرفی می‌کنیم. این همون زمانیه که می‌فروشیم، در ازاش مزد می‌گیریم. این یه نحوه از زمانه. پول توی این بخش از زمان ایفای نقش می‌کنه چون از یک سنخ‌ان. یعنی پول، زبانِ کمّیته، زمان محاسباتی هم با زبان کمّیت قابل بیانه. اینا چون از یک خانواده و از یک سنخ‌ان، می‌تونن با هم صحبت بکنن.

یه زمان دیگری که داریم، زمان انتزاعیه. زمانیه که هنوز پدید نیومده، زمانیه که ما فقط اون رو داریم در ذهن‌مون تصور می‌کنیم بدون اینکه در بیرون، عینیت و تحققی داشته باشه. ما باید نسبت پول با این زمان رو هم درک بکنیم. اگر توجه ما به این زمان انتزاعی اونقدر غلیظ بشه و اونقدر در او غرق بشیم که زمان واقعی و زمانِ در دسترس رو از دست بدیم، اینجاست که پول نه تنها مطلقاً خوب نیست، بلکه ما رو به فریبِ وهم‌آلودی مبتلا کرده که فکر می‌کنیم چون پول رو داریم، زمان انتزاعی رو هم اداره کردیم.

و اما وصف دیگری از زمان که ما باید نسبت اون رو با پول درک بکنیم، مسئله زمانِ زیسته است. شما وقتی که توی عصر پاییزی قدم می‌زنید، وقتی یه کتاب دارید می‌خونید، وقتی یه فیلم خوب می‌بینید، وقتی با یه دوست و رفیق دارید حرف می‌زنید، اینجا دارید زمان رو زیست می‌کنید و این زمان به یک تجربه بدل می‌شه. خیلی باید مراقب نسبت تجربه و پول باشیم. ما بسیاری اوقات تجربه‌ها رو می‌بازیم چون می‌خوایم پول رو به دست بیاریم و این جاییه که ما ارزندگی رو به پول دادیم، نه به زمان. ما فکر می‌کنیم زمانی که صرف کار می‌شه که اون کار تبدیل به پول بشه، ارزنده‌تر از زمانی است که صرف کردیم برای گفتگو با یه دوست، برای همبازی شدن با بچه‌مون، برای تماشای یه فیلم با یار عاطفی، با همسر.

بله، بله، می‌فهمم اینجا مجال خوبیه برای اینکه بگیم: آقا، خانم، اگه پول بود که ما هم می‌شستیم فیلم تماشا می‌کردیم. اما قطعاً این‌طور نیست. به این گواه که بسیاری کسان پول دارند، اما چون زمانِ زیسته رو درنیافتن و نمی‌دونن که اصلاً خودِ تجربه و خودِ زمان بها داره، همچنان حریصانه به دنبال پول بیشترن، بدون اینکه بدونن این پول برای چه باید صرف بشه.

مدعی نیستم که فهمیدم و مدعی نیستم که این دقایق کافیه برای انتقالِ همان مختصری که فهمیدم، اما امید دارم که تلاطمی در ذهن شما ایجاد شده باشه و بیش از پیش در نسبت زمان و پول توجه و درنگ داشته باشید. تا جرعه بعد، خدانگهدار.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *