جرعه 8: مراتب زندگی
متن کامل اپیزود هشتم
سلام بر شما امیدوارم که خوب و تندرست باشید. اونقدری که ازتون برمیآد سعی بکنید لطفا زنده بمونید. زنده بمونید چون کلمۀ نیندیشیده زیاده؛ حرف نشنیده زیاده؛ جملۀ ناگفته زیاده. خیلی چیزا نخوندیم؛ خیلی چیزا ندیدیم؛ خیلی چیزها نچشیدیم. حیفه زود بمیریم. بمونید که هنوز کار داریم.
مراقب خودتون باشید. مراقب اطرافیانتون باشید. امیدوارم با حال خوب، با بالِ باز در جرعۀ هشتم پرواز کنید.
مرور و مقدمه
وعدهمون این بود که از واژه حکمت بگذریم. به وعدهمون عمل میکنیم و پیش میریم در کتاب! پیرامون واژۀ حکمت و کلمۀ Wisdom چکیدهای از اون چیزهایی که گفته شد رو به قدری که فرصت داشتم چند اسلاید درست کردم توی صفحۀ اینستاگرام شخصیم با شناسۀ @hesam.ipakchi گذاشتم. اگه وارد صفحه بشید با همین کلمۀ wisdom کاورش مشخصه! ورق بزنید؛ اونجا چکیدهایش رو آوردهم و دیگه میخوام از کلمۀ حکمت بگذرم.
اما میرسیم به کلمۀ بسیار مهم بعدی که خیلی هم روش توقف نمیکنیم چون موضوع یک جرعه نیست. به نوعی میشه گفت موضوع تمام جرعههایی که زین پس خواهیم داشت پیرامون همین کلمه است ولی برای اینکه تلنگری باشه و تعمقی بکنیم، تصمیم گرفتم که این جرعه کمی با مکث روی این واژه بایستم.
دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!
سلام
خیلی زود رساندی به این که. کدام مسلک ؟
حالا کلمه مسلک را مثل زندگی باید کاوید . که کار حضرت فیل که چه عرض کنم کار حضرت گودزیلا است
سلام
پرسش کدام مسلک و اساساً کلید واژه «مسلک» در صحبت من نیست
سلام بر حسام ایپکچی ِ جان
این جرعه را شنیدمو سپاس از تو برای مهر بی دریغت
به عقیده ی من بخشی ابتدایی اینکه ما چگونه زندگی را تجربه خواهیم کرد کاملا در جبر غوطه ور است زیرا سطح اجتماعی و فرهنگی وشرایط خانواده ای که در آن متولد شده ایم که بخش اعظمی از نوع دیدگاه ما به دنیا و بخشی از مسیر زندگی مارا این جبر برایمان انتخاب میکندو رقم میزند که همین نوع دیدگاه و شخصیت و مسیر ابتدایی زندگی خودش در نوع تجربه های زیسته ی ما نقش مهمی دارد
و به عقیده ی جان لاک که تا حدود زیادی با او موافقم انسان لوح نانوشته است
قطعا بین تجربه های زیسته و فلسفه ی زندگی و دیدگاه به جهان هستی و جنس احساسات فردی که در بین کوکان کار متولد شده رشد کرده و از همان کودکی در خیابان ها بین مردی و نامردی سردی و گرمی بالا و پایین روزگار را چشیده با اقازده ای که لای پر قو اب در دلش تکان نخورده تفاوت های زیادی هست
حتی اگر این دو فرد در اینده در جایگاه و موقعیت اجتماعی یکسانی قرار بگیرند میشود دیدگاه ها تجربیات و زندگی زیسته ی این دو را حتی قیاس کرد قطعا نه
به نظر من تجربه ی عیار زیسته ی ما و حتی بخشی از شاکله ی تفکرات و تعقلات ما به شدت تحت تاثیر جبری ست که زندگی را احاطه کرده و به قول خودت ما شاید فقط با خورده اختیار ته جیبمان بتوانیم تغییری اندک در روند آن ایجاد کنیم
قطعا فردی که در خانواده ای متعصب مذهبی متولد شده و بزرگ شده تفکراتش دیدگاهش به دنیا و تعقلاتش سمت سویی متفاوت دارد با کسی که در خانواده ای زیسته که فارغ از هرگونه تعصب و مذهبی بوده و اگر موضوعی یکسان برای تفکر به این دو شخص بدعیم هرگز نمیتوانند یکسان به آن بی اندیشند و شاید اینها که گفتم برگردد به عدالتی که در جهان هرگز حاکم نبوده برای انسان ها که باعث میشود تجربیات ما باهم تفاوت های اشکار داشته باشد حتی در شرایط یکسان محیطی
اما در نهایت میدانم که این اتاق تاریک ذهن ازادترین جای جهان است و ما میتوانیم حداقل در آن اندکی با فاصله از این جبر انگونه که دوست داریم رویاهای محقق نشده ی مان نوعی از زیستن که تجربه اش هرگز برایمان محقق نشده را را و خودمان را انگونه که دوست داریم زندگی کنیم
فاطمه خانم عزیز من خیلی سعی کردم بفهمم چی گفتید، ولی متاسفانه نشد. بسیار پراکنده و نامتمرکز حرف زده بودید. انشالله که آقای ایپکچی متوجه بشن که چی گفتی🙏
با شما موافقم
سلام فاطمه جان.
به نظر من تجربه زیسته هر آدمی با آدم دیگه در سطح خودش مقایسه میشه. حتی از اونم فراتر، هر آدمی با خودش مقایسه میشه!
درسته که کودک کار رو نمیشه با آقازاده مقایسه کرد، اما بین دوتا کودک کار که همکارند، یکی شاید موندن تو همون سطح رو بپذیره، و اون یکی دنبال راهی برای رهایی و پیشرفت بگرده.
یکی بره سمت ماشینهای لوکس که پولی ازشون دربیاره، و اونیکی با آدمهای آشنا دوست بشه و ازشون بخواد براش کتاب بیارن!!!
از این مثالها کم نداریم! همون آقازادهها هم توشون هست کسی که دغدغه جامعه و بشریت داره. کسی هم هست که معتاد شده و به فنا رفته.
آدمها بسته به شرایطشون، راههای زیادی جلوی پاشون هست. این به اون آدمها برمیگرده که کدوم راه رو انتخاب کنن
یه حدیثی هست میگه ارزش هر کس به قدر همت اوست
من همت رو اراده می فهمم، فاعلیت، آگاهی و انتخاب
شاید مرتبه بعدی این باشه
این کلمه اراده رو همراه داشته باشید، شوپنهاور در موردش گفتنی داره
یک شاخص قابل تفکیک ما ، بنظرم تجربه می تواند باشد .
راستش من قبلا دربارهی زندگی فکر کرده بودم. ولی نه دربارهی تفاوت زندگی، بلکه دربارهی خود “زنده”. اگر زندگی، از زنده بودن میاد، پس بهتره اول خود “زنده” رو مورد بررسی قرار بدیم. اصلا چه پارامتری باعث میشه که یک چیزی رو زنده، یا “غیر زنده” بنامیم. باتوجهاینکه ما درحال حاضر به انسانها، حیوانات، گیاهان، و برخی از میکروبها میگیم “زنده”، باید به این فکر کرد که کدوم پارامتر باعث که ما زنده باشیم؟
نمیدونم این سوال به موضوع بحث ما ربطی داره یا نه، که بقیه سوالات مرتبط رو مطرح و بحث رو باز کنم یا نه!؟
من فکر میکنم زنده، اون چیزی هست که استمرار داره! و استمرار داشتن مستلزم داشتن «امید» هست.
مادامی که من نفس میکشم، علائم حیاتی دارم، اما امیدی در وجودم نیست، انگار اصلاً زنده نیستم!
اینجاست که اصطلاح «مرده متحرک» شکل میگیره.
فکر میکنم تفاوت ما و حیوانات اینه که ما امید رو خودمون در خودمون ایجاد میکنیم، اما حیوانات اون رو بهطور غریزی دارند.
سلام حسام جانِ ایپکچی
جرعه ی جدید را نوشیدم و سپاس از مهر بی دریغت
باید بگویم ه عقیده ی من اولین عامل در میزان عیار تجربه های زیسته یک انسان غوطه ور است در انبوهی از جبر;شرایط خانواده و فرهنگی که در آن زاده شده ایم بخش بزرگی از مسیر اندوخته های زیسته ی ما را میسازد
مثلا کودکی که در بین کوکان کار متولد شده در خیابان ها مردی و نامردی ها دیده سردی و گرمی ها چشیده و بالا و پایین های روزگار را با جانش لمس کرده و در فقر و بیچارگی;ناملایمت ها و سختی ها رشد کرده با آقازاده ای که لای پر قو آب در دلش تکان نخورده و رشد کرد تجربه های زیسته ی یکسانی دارند?
حتی اگر در آینده هردو در موقعیت ؤ جایگاه اجتماعی یکسانی قرار بگیرند قطعا این دو هرگز قابل قیاس نیستند و ایا طلای وجودی کسی که سختی و بالا و پایین بیشتری کشیده با عیار طلای وجودی نازپرورده یکسان است?که قطعا نیست
به گفته ی جان لاک که میگوید کودک لوح سفید نانوشته ای است و من تا حدود زیادی با او موافقم
به نظرم من این جبر که ما در چه شرایطی زاده میشویم و این شرایط و جبر الهی مارا به چه سمت و سویی میکشاند در عیار اندوخاه های ما و تحربیات ما به شدت تاثیر گذار است و به قول خودت که میگویی ما فقط با خورده اختیار ته جیبمان میتوانیم کمی به آن جهت بدهیم
درود
به گمان من آنچه مرتبه زندگی انسانها را متمایز میکنه را میتوان در سطح یا سطوح خودآگاهی جستجو کرد. بنار این
باید معنی و مفهوم واژه خود آگاهی را هم در ارتباط با خود و هم هر آنچه غیر خود کاوید.
درود بر آقای ایپکچی عزیز،
میشود بها دادن به شک و شبهه های حاصل از تعقل رو ملاک تفکیک آدمیان متفکر قرار داد یا حتما تغییر حاصل از شک و شبهه ها نیاز است؟!
سلام وعرض ادب ، آقای ایپکچی من یه سوال خیلی اساسی دارم، شمادرمورد کتاب حکمت زندگی شوپنهاور حرف میزنید، من کتاب رو از فیدیبو خریدم وتقریبا تمام کردم، ولی اصلا متن مال من با صحبت های شما تطابق نداره، مثلا فصل اول تقسیم بندی موضوعواز دیدگاه ارسطو موهبت های جهان خارج و…شما به طور کلی درمورد کتاب صحبت میکنید؟ برداشت ومفهومه؟ یا خط به خط کتاب؟ .ممنون میشم توضیح بدید مشکل کجاست؟
سلام و وقت بخیر
مشکل ویژهای نیست، من خط ِاول ِپیشگفتارم و شما ظاهرا پیشگفتار رو مطالعه نکردید اما کل کتاب رو خوندید 😊
🤪🤪🤪🥺🥺🥺
ولی اگر ما در کابینت ذهن خود نخود و لوبیا نداشته باشیم، کلمه به تنهایی به آش ختم نمیشود. … فکر کنم من نخود ولوبیا تو ذهنم کم دارم آقای ایپکچی🥺
هرکس در زندگی در نهایت چیزی را می سازد یا کل عمر رو صرف ساخت خانه و کار خونه و ویلا همچین چیزهایی میکنه یا ساختن خود یا حتی با اگاهی یا بدون اگاهی با ساختن فرزندانش هرچند نتواند کل آن را بسازد اما حداقل بخشی از خاطرات اون رو می تونه بسازه یا حتی آدمای دیگر رو که با اون ها تعامل داشته یا حتی عمرش رو میزاره تا خودش رو کامل کنه و حتی چه بسا زوجیت هم یه همچین چیزی باشه مثل تنیس بازی کردن طرف مقابل توپ رو بندازه جاییکه خالی تو اعماق وجودت و خیلی ساختن های دیگه که می تونه برای هرکس از عمر زوجیت در بییاد
بنظر من وجه تمایز انسانها در زندگی محیط زندگی است که روی انسان اثر میگذاره و حاصل تجربه متفاوت هست.
سلام بانو فاطمه،
من هم با شما هم نظرم، و معتقدم که زندگی تا حد بسیار بالایی بر پایه ی جبر شکل میگیره. البته اگر سئوال شود که تا چه میزان؟ جوابی ندارم!
از برادر عزیزم آقای ایپکچی کمال امتنان و تشکر را دارم.
ولی این رو علم ثابت کرده که گیاهان هم حس دارن!
حسام جان سلام
اول، میلادت مبارک🙌🌈🌞
بعد، پادکست می رو تازه پیدا کردم! دلم تنگت شده بود.اپیسودهای 39 و 40 انسانک رو شنیدم و از کلامت خیلی لذت میبرم. شمرده و ارام مثل نسیم سحری حال ادمو خوب میکنه. اپیزود 29 مرگ(زندگی)مرگ و حالا در شراب زندگی ،جرعه 8.
این “گی “هم مثل “نده “حالت استمرار میده به واژه. جالبه که این دو خواهر ؛زندگی و آینده هردو جاریند. در جواب سوالت؛ اول اینکه چقدر خوبه این تفکیک هست. دوم اینکه بازم خدارو شکر که یه چیزایی (شاخصهایی) زنده گی کردن های مارو از هم متمایز میکنه. فرد فرد ما حلقه ای از این زنجیر” روزگار “هستیم ،چه با یه ساک پر از فلسفه و یا یه چمدون پر از گز و پولکی. تو جاده ایم اگه نریم هولمون میدن. به جهت انسان بودنمون میگیم : من که دارم میرم چرا هولم میدی؟ یقینا پیشروهایی هستند و پیروانی. اما دست اخر!! we are all fruits و از اینکه از کوله اندوخته هات به بقیه هم تعارف میکنی یک دنیا ممنون. همونطور که خودت هم گفتی لذت سفر در همسفری داشتنه. با سپاس و درود. دلت شادو لبت خندان.
وجه تمایز میتونه جایگاه و فهم باشه
در تعریف زندگی توصیه میکنم به خواندن what is life اثر اروین شرودینگر که با نام حیات چیست به فارسی هم ترجمه شده.
اگرچه این متن نگاه فیزیکی به مبنای حیات داره اما به بعد فلسفی چیستی زندگی هم در ذهن میتونه اضافه کنه.
جسارتا، تنگ کردن دایره تعریف زندگی تا رسیدن به انسان رو نپسندیدم، بقیه مظاهر حیات جای ما رو در این دایره تنگ نکردند و اتفاقا این همدایرگی میتونه درک ما رو از زندگی و حتی زنده بودن گسترش بده.
سلام آقای حسام.
به نظر من اونچه آدمها رو از هم متمایز میکنه، تنوع _به قول شما_ تجربههای زیستهی اونها و در کنارش، میزان تفکر به این تجربههاست.
مثلاً آدمهای زیادی سالها زندگی میکنند، ولی نه سفری میرن، نه کتابی میخونن، نه تئاتری میرن، نه علاقهای به کارهای جدید دارند. حتی ممکنه این آدمها متفکر هم باشن، اما چون زندگی یکنواختی داشتن، تفکراتشون در حد همون چیزاییه که زندگی کردن و بهقول معروف ذهنشون بستهس!
خیلیهام هستن که زیاد اهل تجربه اتفاقات جدید هستن، اما از کنارشون رد میشن.
معمولاً انسانهایی که عمیق هستن، و حس میکنی ذهن باز و وسیعی دارن، افرادی هستن که هم زیاد تجربه کردن، هم به تجربههاشون فکر کردن! حتی تفکراتشون رو با دیگران در میون گذاشتن.
البته این یک بعد ماجراس… قطعاً ابعاد دیگه ای هم هست
درود
در رابطه با عیار زندگی و همچنین کیفیت زندگی من هنگ هستم یعنی اینکه برای من دو تا مسئله وجود داره شعور و اندیشه و اگاهی
درود بر شما
بسیار سپاسگزارم بابت تمام این سال ها که سبب شدید ما زندگی را عمیق تر مشاهده کنیم.
جناب ایپکچی نازنین شما در اواسط جرعه ی ۸ فرمودید ، زندگی رو بر مبنای شاخص ((نموو))تعریف می کنید و بر همین مبنا زندگی را رشد و زنده را موجوداتی چون انسان و حیوان و گیاه فرمودید.
اما حتی در کوارک ها هم واکنش هایی رخ می دهد و این سبب رخداد هایی در (به طور مثال الکترون ها) و پدیده هایی در ذرات می شود .
که بر مبنای باور ذهنی شخص من هر چیز که در اثر واکنشی قرار بگیرد دسخوش تغییر است و تغییر یعنی بودن و زیستن.
پس در این هستی همه چیز را می توان زنده دانست .
و در باره ی حس داشتن که فرمودید، مدتیست که صحبت بر ارتئاشاتی از گیاهان و واکنش آنها نسبت به آسیب هاست و همینطور ما دانش عمیقی من باب تمام عناصر هستی نداریم و نمی توان به طور دقیق ادعایی بر بی حس بودن آنها داشت و ما چطور با این همه غرق بودن در ناآگاهی از جزع جزع هستی قدرت خرد و اندیشه رو می توانیم از دیگر موجودات مستثنی بدانیم؟
سرمست شدم از این تعبیراتچقدر بعنوان معلم حال خوب ایجادکردم چقدر خوشحالم ازاین عمرعااااااالی درودبرحسام