جرعه 60: خردِ ثروت (1)

«فقط پول به‌طور مطلق خوب است» شاید هیچ فیلسوفی به این صراحت در ستایش پول صحبت نکرده باشد و چه بسا برای شما هم عجیب باشد که چنین جمله‌ای از زبان آرتور شوپنهاور نقل شود. ولی او در برابر انبوهی از چیزهای نسبتاً خوب، پول را به‌عنوان چیزی که همیشه خوب است معرفی می‌کند؛ اما چرا؟
این پرسش آغازی است بر مبحث جدید ما در پادکست مِی، پیرامون خرد ثروت و در چند اپیزود پیشِ رو به این سرفصل خواهیم پرداخت.

متن کامل جرعه شصت

فقط پول به طور مطلق خوب است. تکرار می‌کنم این جمله رو. فقط پول به طور مطلق خوب است. جمله عجیبیه. اینکه میگم عجیب، بنا به گوینده‌اشه که تعجب‌برانگیز میشه. و الا ما اگر این جمله رو از یک فعال بازارهای مالی بشنویم، از یه نفری که شغل و پیشه‌اش، معامله‌گری و کسب پول هست، شاید برامون خیلی عجیب نباشه. اما شنیدن این جمله از یه متفکری مثل شوپنهاور، ما رو به تأمل دعوت می‌کنه. شوپنهاوری که تو سراسر فلسفه‌اش ما رو به انکار میل داره دعوت می‌کنه، میگه که اگر فریب خواستن‌های مداوم رو بخوری، گرچه که تصورت اینه که به ارضای نیاز و رضایت می‌رسی، ولی در واقع در پاندولی بین میل و ملال مثل آونگ تلو می‌خوری و هرگز نمی‌تونی سعادت، چنان که باید رو، تجربه کنی. خب اگر چنین متفکری یکباره در میانه صحبت به ما بگه که فقط پول به طور مطلق خوب است، دیگه این جمله هم اعجاب‌برانگیزه، هم نیازمند تأمل.

این جمله بخشی از یک متن هست و قبل و بعدش هم توضیحاتی داره که برای ما می‌تونه مبنای تفکر باشه و من به بهانه این مسئله، بحث جدیدی رو در پادکست می‌خوام آغاز بکنم و بهش بپردازم تحت عنوان خرد ثروت. اگر این جمله و این مبحث برای شما هم اندیشه‌انگیز است، دقایق پیش رو با من همسفر باشید در مِی و این جرعه تقدیم شما.

مِی می‌شنوید مجموعه جستارک‌هایی با طعم حکمت زندگی که جرعه جرعه مهمان من، حسام ایپکچی، هستید.

هم‌پیاله‌های من سلام بر شما. رسیدیم به جرعه شصتم از پادکست مِی. همچنان مشغول مطالعه کتاب در باب حکمت زندگی هستیم. رسیدیم به فصل سوم، صفحه ۶۴ و ۶۵. به خاطر دارید که در جرعه‌های قبل، مسئله نیاز، مسئله رضایت، افق‌مندی زندگی و مواردی از این دست رو به اعتبار متن بررسی کردیم، موشکافی کردیم و جرعه جرعه با هم پیش اومدیم تا برسیم به مسئله‌ای که دقایق دیگه خدمت شما عرض خواهم کرد. اگر از همراهان و هم‌پیاله‌هایی هستید که در میانه سفر با من هم‌سفره شدید و براتون این سؤاله که چرا انقدر با تأمل و درنگ، با آهستگی داره متن مطالعه میشه، پیشنهاد می‌کنم اپیزودی که در روزهای ابتدایی آغاز پادکست منتشر شده رو مجدد بشنوید، یا اگر نشنیدید برای اولین بار بشنوید، به نام خوانش تألیفی. اینکه ما غرضمون صرف روخوانی کردن و سپری کردن یه کتاب نیست. از این کتاب‌ها زیاد خوندیم و زیاد خونده شده. مسئله، نسبت برقرار کردن بین دانایی و تواناییه. یعنی اون چیزی که می‌خونیم رو بتونیم در زندگی پیاده بکنیم، تجربه بکنیم، مزه بکنیم و بعد اندیشه خودمون رو در سفیدی‌های لابه‌لای سطر و در حاشیه اندیشه متفکری مثل شوپنهاور تألیف بکنیم. اینجا ما منفعل نسبت به متن نیستیم، بلکه فعالانه داریم با متن روبه‌رو میشیم. درنگ می‌کنیم و اقتضای این نحوه از مطالعه، تندخوانی نیست، بلکه باید با درنگ، تأمل و آهستگی متن رو جرعه جرعه تجربه بکنیم.

بر همین مبنا من الان می‌رسم به صفحه ۶۵ کتاب. چنانکه به یاد دارید، توی پاراگراف دوم این صفحه صحبتمون تا این جمله تموم شد. شوپنهاور می‌گفت: «نارضایتی ما از این کوشش مستمر ناشی می‌شود که عامل توقعاتمان را افزایش می‌دهیم اما نمی‌توانیم عامل دیگر را هم که قادر است توقعات را به واقعیت تبدیل کند، افزایش دهیم.» اینو تو جرعه‌های قبل با هم صحبت کردیم. از اینجا به بعد من می‌خوام وارد بشم در جرعه شصتم.

در ادامه متن، شوپنهاور میگه: «جای شگفتی نیست که بشر نیازمند، که همه هستی‌اش بر نیاز بنا شده، به ثروت بیشتر و صمیمانه‌تر از هر چیز دیگر احترام می‌گذارد.» و آن را ستایش می‌کند و حتی «قدرت را فقط به مثابه وسیله‌ای برای دست یافتن به ثروت تحسین می‌کنه.» تا اینجا توجه دارید دیگه. شوپنهاور ثروت رو قدرت غایی می‌دونه. یعنی حتی اون چیزی که ما به عنوان قدرت، احترام، شهرت، اعتبار سیاسی و امثالهم میگیم، میگه در ذهن بشر مقدمه است. اینا اصالتشون فرعیه. فرع بر ثروته. اگر منتهی به ثروت نشه، دیگه اون احترام و ستایشی که در ذهن انسان نیازمند برقرار میشه رو نمی‌تونیم از اون مشاهده کنیم. اینجا ما داریم نقل قول می‌کنیم. ممکنه نظرات من و شما غیر از این باشه. اما با همین دیدگاه شروع می‌کنه، چند سطری میاد پایین‌تر و بعد میگه که انسان حق داره که به دنبال گردآوری مجموعه‌ای از دارایی‌ها باشه. بعد میگه هر دارایی فقط می‌تونه یکی از آرزوها رو برآورده کنه. با این توضیح می‌رسه به مسئله پول. من این سطر رو می‌خونم براتون دیگه. اومدم قسمت‌های میانی پاراگراف، تعمداً هم کل متن رو روخوانی نمی‌کنم چون قرار نیستش که این جرعه بدل از مطالعه کتاب باشه. مطالعه کتاب رو باید مستقلاً تو برنامه‌تون داشته باشید.

متن اینه: «زیرا هر دارایی دیگر فقط می‌تواند یکی از آرزوها، یکی از نیازها را برآورده کند. طعام فقط برای گرسنگان خوب است. شراب فقط برای تندرستان. دارو فقط برای بیماران. خز برای زمستان. عشق زنان برای جوانان و غیره. پس همه این‌ها فقط به طور نسبی خوبند.» پس تا به اینجا نسبیت امر مطلوب رو در تناسب با نیازی داره مطرح می‌کنه که مرتفع میشه. میگه هر چیزی به اندازه نیازی که مرهم‌گذاری می‌کنه، به اندازه رنجی که کاهش میده برای ما ارزندگی داره. اما حالا می‌رسیم به ادامه‌اش. «فقط پول به طور مطلق خوب است، زیرا فقط نیاز مشخصی را برآورده نمی‌کند، بلکه نیاز را به طور کلی یا انتزاعی ارضا می‌کند.»

به بهانه این جملات، من مبحث جدیدی رو تحت عنوان خرد ثروت آغاز می‌کنم توی این پادکست و جرعه‌ای رو با هم تأمل می‌کنیم، حرف می‌زنیم. و البته که به اقتضای پادکست نمیشه خیلی عمیق در تک به تک گزاره‌ها ایستاد و بحث کرد و غرض اینه که سرفصل‌هایی برای تفکر و تأمل ایجاد بشه که هم من، هم شما بعد از این بیشتر در موردش درنگ بکنیم و برسیم به یک نظام و یک ساختار ذهنی، فردی و منسجم.

قبل از اینکه وارد بشم در محتوا، باید منظرم رو خدمت شما بگم که حسام الان از چه پرسپکتیوی داره ثروت رو نگاه می‌کنه. من فعال بازارهای مالی نیستم. لااقل در قامت یک مدرس امور مالی و متخصص سواد مالی با شما صحبت نمی‌کنم. دیگرانی هستند که به خوبی، به نیکی در مورد اینکه چطور پول دربیاریم با شما حرف زدن. اگر مشتاق بودید، جستجو کردید و شنیدید. حتی مبحثی که به نظر من مهم‌تر از چگونه پول درآوردن است، اینکه پول رو چطور هزینه بکنیم. این هم جای دیگری باید بحث بشه. پس این زاویه‌ای نیست که می‌خوایم بهش بپردازیم. من از زاویه یک پدیدارشناس می‌خوام به مسئله نگاه بکنم. نحوه تحلیل امورم به چه صورتیه؟ اینه که واکاوی می‌کنم به عنوان یک محصل، به عنوان یک دانش‌آموز که امور مختلف بر انسان چگونه پدیدار می‌شود. نحوه مواجهه و رخ‌نمایی وقایع بر منِ انسان چگونه است؟ این زاویه‌ایه که من دارم توش بحث می‌کنم. زمینه گفتگو هم کتاب در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاوره. یه جاهایی برای تکمیل، ناگزیرم برای اینکه مثالی بیارم، نقل و قولی بکنم از متفکرین دیگه، ولی به هر حال در چارچوب این متن داریم با هم صحبت می‌کنیم.

به این نکته توجه داریم البته که پول و ثروت مترادف هم نیستن. جلوتر این نسبت رو باید بتونیم به نحو شفاف‌تری تبیین کنیم، ولی فعلاً مفروض داشته باشیم که بعضی از ثروت‌ها پول نیستن، ما ثروت‌های غیر از پول هم می‌تونیم داشته باشیم. در مقابل، بعضی از پول‌ها به ثروت تبدیل نمیشن. این رو هم باید بررسی بکنیم. اینا فعلاً فرضه. اما شیوه پرداختن ما به موضوع با این سؤال آغاز میشه. اگر یه متخصص امور مالی یا مدیریت سرمایه به سؤال «با پول چه کنیم؟» پاسخ میده و برای ما توضیح میده که حالا پولمون رو به چه تبدیل کنیم، اون چیزی که از منظر پدیدارشناسی برای ما قابل تأمله، اینه که پول با ما چه می‌کند؟ پول ما را به چی تبدیل کرده؟

اگر که صحبت رو الان با پول آغاز می‌کنم نه با ثروت، به این جهته که جمله‌ای که بهش داریم می‌پردازیم متکی به پوله و اینجا شوپنهاور واقعاً پول رو به معنای خاص داره میگه، نه اینکه سهواً به جای ثروت داره میگه. بالا دست به ثروت اشاره کرده، بعد از بین تمام اقسام ثروت میگه پول مطلقاً خوبه. من هم این سرفصل خرد ثروت رو می‌خوام با پول آغاز کنم. پس سؤالمون مشخص شد. می‌خوایم به این بپردازیم که پول با ما چه می‌کند؟

جایگاه امروزی پول خیلی متفاوته با اونچه که در روز آغازین بابتش پول توسط بشر اختراع شده. اگر شما تاریخ پول رو رصد بکنید، می‌رسید به روزگاری که انسان‌ها برای تبادل، کالایی رو با کالای دیگه معاوضه می‌کردن. به دنبال راه حلی میرن که بتونن این مبادله رو بهتر بکنن. چون می‌خوایم پدیدار پول برای انسان رو تحلیل بکنیم. کلمه ساده نشون میده که دغدغه، تسهیل یک تجربه است. یه چیزی قراره روان‌تر بشه. اما چه چیزی؟ تبادل کالا. یعنی به جای اینکه من گوسفند و میشی رو بدم در ازاش گندم و ذرت بگیرم، قراره یک عامل سومی این وسط وارد بشه که تسهیل بکنه مبادله رو. به جز ساده شدن مبادله، هم حالا به گفتگوی ما اضافه میشه، چه چیزی مبادله بشود، چه چیزی ساده جابه‌جا بشود. کالا. یه کالایی هست من اینو می‌خوام از شما بخرم. یه کالایی هست که تو داری و من به او نیازمندم. یه کالایی هست که من دارم و تو به او نیازمندی. در بستر این نیاز، ما می‌خوایم کالا و دارایی رو با هم مبادله بکنیم. این چیزیه که در ابتدا بشر رو به راه حلی فراخونده. گفته اگر می‌خوای این مسئله رو حل کنی و ساده‌تر بتونی مسیر رو طی بکنی، از یک شاخصی که مورد توافقه استفاده بکن به نام پول.

حالا من چرا میگم امروز دیگه جایگاه پول اون جایگاه ابتدایی نیست؟ نه اینکه اون نقش تسهیل‌گری در تبادل رو نداره. اونو داره. اما فقط در رابطه بین من و اشیا کارکرد نداره. اگر سابق بر این پول قرار بود که رابطه بین من و کالا رو تسهیل بکنه، الان تو قد و بالای دیگه‌ای نشسته. حالا دیگه به رابطه من با انسان هم داره ورود می‌کنه. نسبت بین من با دیگر آدم‌ها هم داره بر مبنای پول تعریف میشه. حالا دیگه در یک اقلیم کوچیک یا در یک رابطه دو نفره بر سر میش و پیاز و ذرت و گندم نیست. در ساحت سیاسی هم داره کار می‌کنه. رابطه بین ملل رو هم داره دستخوش تغییر قرار میده. بسیاری از تحولات نظامی و سیاسی امروز دنیا به قصد پول داره محقق میشه. اینجا که دارم میگم پول، مشخصاً پوله، نه ثروت. تضعیف دلار پیامدهای سیاسی، اجتماعی پیدا می‌کنه. قدرت یافتن پول چین آثار کلان سیاسی، اجتماعی پیدا می‌کنه.

خب پس حالا دیگه نه تنها در رابطه بین انسان و شیء خلاصه نمیشه، بلکه در رابطه انسان هم خلاصه نمیشه، بلکه به یک رابطه جمعی، به یک رابطه کلی داره سایه می‌ندازه. چه بسا در ادامه گفتگو ما به اینجا برسیم. پول اگر در ابتدای ماجرا قرار بوده دسترسی انسان به شیء رو تسهیل بکنه، در گذر تاریخی خودش به نقطه‌ای رسیده که انسان رو شیء کرده. یعنی خود انسان شده مبادله. اول قرار بود که در اختیار انسان قرار بگیره کالاها با هم جابه‌جا بشن. مسیر به سمتی رفت که خود انسان شد برده برابر پول. برده‌داری، چه در نحو متأخرش، چه در مدل نوینش که امروز شاهدش هستیم، انسان در برابر پول رو مبادله می‌کنه. آیا پول همین جا ایستاده؟ می‌بینیم که نه. نه، نه تنها در رابطه بین انسان، انسان و جامعه، روابط بین دولت‌ها و نه تنها شیءپنداری انسان، بلکه به جایی می‌رسه که پول رابطه‌ای بین انسان و هستی رو هم می‌تونه تحت تأثیر قرار بده. خیلی از ما برای جبران مسئله معنای زندگی، ارتباط با هستی، متأثر از مقوله پولیم. پول درمیاریم برای اینکه زندگی معنا پیدا بکنه، یا احساس بی‌معنایی در زندگی می‌کنیم چون پول کمتری داریم به نسبت دیگری یا به نسبت تلاشی که داریم انجام میدیم.

همه این‌ها رو گفتم برای اینکه فکر کردن به خرد ثروت و خرد پول رو ضروری قلمداد کنم. بگم دیگه مهمه، مسئله پول صرفاً مقوله مالی نیست، بلکه مقوله انسانیه، مقوله هستی‌شناسانه است و نیازمند تفکر و تعمق است.

شوپنهاور، چنان‌که تو ابتدای اپیزود هم عرض کردم، دیدگاهش برای آسایش در زندگی یا لااقل کاستن از آلام زندگی، تسکین دادن رنج‌های زندگی، اینه که کمتر بخواهیم، تعبیری که بهش میگه انکار میل. آیا او در سال‌های پایانی زندگی که این جمله رو نوشته، نوشته فقط پول به طور مطلق خوب است، از اندیشه خودش عدول کرده؟ آیا نظرش عوض شده یا در همون راستای اندیشه سابق داره این جمله رو میگه؟ اگر مدعی همراستایی باشیم، باید به نحو دقیق‌تری تبیین بکنیم که این همراستایی به چه صورتیه، با کدوم ذهنیت، با کدوم دیدگاه مطابقت داره. اینجاست که چند جرعه‌ای که من در خصوص مسئله میل و عقل گفتم کمکمون می‌کنه برای حل مسئله. پاسخ درست، لااقل به قدر تابع امروز من، اینه که شوپنهاور تغییر دیدگاه نداده. داره در همون راستایی که صحبت کرده پول رو ارزیابی می‌کنه. چی می‌گفت به ما؟ می‌گفت که بطن همه عالم اراده است. این جهان یک هسته مرکزی داره به نام خواستن. خواستن برای خواستن، نه به قصد چیز دیگر. و از چه طریقی داره با ما ارتباط برقرار می‌کنه؟ یادتون میاد دیگه، تو نسبت میل و عقل ما راجع به چیستی میل با هم صحبت کردیم. گفتیم این خواستن از طریق میل به ما دسترسی پیدا می‌کنه. اگر ما میل نداشته باشیم، در راستای اون خواستن حرکت نمی‌کنیم. پس تمام کنش‌های انسانی پیرو میل داره اتفاق میفته، در نگاه شوپنهاوری. حالا این میل می‌خواد چه بکنه؟ اراده معطوف به حیات داره. اراده معطوف به زیستن داره. می‌خواد خودش رو محقق بکنه. در این مسیر به چیزی نیاز داره که پاسخ‌گوی میل باشه. جمله شوپنهاور اینه. میگه شما یا می‌تونید برای این امیال مختلف یه پاسخ‌های اختصاصی رو جمع‌آوری بکنید. این خوبه، مورد نیازه، ولی هر کدوم صرفاً برای یک نیاز داره کار می‌کنه. اما اگر شما یه ابزاری داشته باشید که این بتونه پاسخ‌گوی تمام نیازهای شما باشه، دیگه اون حد برداشته شده. پس شما به جای اینکه پاسخ به یک میل خاص رو بدید، از طریق پول می‌تونید پاسخگوی امیال به نحو کلی باشید. جمله شوپنهاور در این حده.

او داره تو برهه‌ای از تاریخ این حرفو به ما می‌زنه که پول دیگه تو روزگار نخستینش نیست. یعنی اونجایی نیستش که ارسطو مثلاً در بحث سیاست اشاره بکنه و بگه که این ابزار و میانجی داد و ستده. شوپنهاور چند صد سال بعد از این جمله ارسطو داره جمله خودش و اندیشه خودش رو به ما میگه. اما از حیث تاریخی هنوز به دوره مدرن به نحوی که ما داریم تجربه می‌کنیم، نرسیده. یعنی انگار در یک دوره گذار داره میگه که البته روی این پل به سمت ما نزدیک‌تره. من تو بحث خرد ثروت به مباحث و اندیشه زیمل اشاره می‌کنم. بعداً هم معرفیش می‌کنم و بیشتر میگم براتون. ولی الان به قدر یه نقل و قول بگم. موقعی که شوپنهاور داره از ارزش مطلق پول با ما صحبت می‌کنه، دیدگاهش بیشتر به این سمته که یک ابزار مبادله‌ای در اختیار ما قرار بگیره که حداکثر توان تبدیل رو داشته باشه. چون به خیلی از نیازها می‌تونه تبدیل بشه، ابزار خوبیه. اما یک کلمه‌ای در آخر این پاراگرافی که براتون خوندم میگه که نشون میده نگاهی به وضعیت مدرن پول هم داره.

وضعیت مدرن پول چیه؟ جایگاهی که به تعبیر زیمل، دیگه پول ابزار ارزش نیست، واسطه ارزش نیست، بلکه خود ارزش شده. این چیز عجیبیه ها. گرچه که ما چون داریم تو این زمان زندگی می‌کنیم، فرصت نکرده با تعجبش روبه‌رو بشیم. شما اولین تجربه‌ای که با پول روبه‌رو شدید رو اگر مرور بکنید، قبل از اینه که بخواین در موردش بیاندیشید. مثلاً برای من چیزی که در خاطرم میاد، برای عیدی‌ها بوده اولین مواجهه‌ام، که بزرگترها به من یه کاغذ تا نخورده، تر و تمیز، مرتبی رو دادن و از نظر من به هیچ دردی نمی‌خورده. ولی چون پدر و مادر می‌گفتن که تشکر کن و قدردان بودن، به من القا می‌شده که پس این چیزیه که نیازمند سپاسگزاریه و بعد باید یواشکی ازش می‌پرسیدم که این چی هست؟ جوابی که بهم می‌دادن اینه که این چیزی نیست، این به چیزی تبدیل میشه. یادتون میاد جواب‌هایی که تو بچگی‌ها به ما می‌دادن، هرچی دلت بخواد با این می‌تونی بخری. اینجا هنوز پول در جایگاه مبادله‌ای ایستاده. به همین جهته که بچه‌ها دغدغه نگهداری پول به عنوان ارزش رو ندارن. همچنان دارن در مفهوم قبلی با پول کار می‌کنن یا در مفهوم اصیل‌تر میگن که خودش به دردی نمی‌خوره، اینو بگیر اونی که به درد می‌خوره رو به من بده.

این روزها خیلی رایج نیست. من نمی‌بینم تو نسل اخیر بحث قلک اهمیتی داشته باشه، به‌خاطر اینکه پول به شکل اسکناس و سکه و این‌ها دیگه در دست نیست. پول تبدیل شده به یک عدد. اما شماهایی که هم نسل من هستید، به یاد دارید که خود نگهداری قلک به ارزش تبدیل میشه. سنگینی قلک کم‌کم تبدیل میشه به ارزش. چه اون موقعی که برای کمک، برای امداد، یه سری قلک‌های پلاستیکی توی مدارس توزیع می‌کردن و ما برامون مهم بود که اینو پر کنیم، چه اون موقعی که خودمون پول‌هامون رو تو قلک‌های سفالی و پلاستیکی جمع می‌کردیم و یادتون باشه آهسته آهسته وزن قلک‌اش میشد ارزش. دیگه ما کند می‌شدیم تو تبدیل کردنش، شتاب نداشتیم تو اینکه زود بریم بقالی محل تبدیلش بکنیم، حتی به یه آدامسی، به یه حالا اون زمان خیلی آدامس‌های فوتبالی و اینا برای پسربچه‌ها باب بود، دخترا نمی‌دونم حالا به چی علاقه‌مند بودن. شتابه دیگه از دست می‌رفت، حالا خود وزن قلک میشه دارای ارزش. خوب دقت بکنید، قلک سنگینی که پول توش نگهداری شده پاسخ‌گوی چه نیازیه؟ شما اون سه تا نیاز اپیکور رو به یاد بیارید. قلک سنگین نه نیاز طبیعی رو پاسخ میده، نه نیاز غیرطبیعی، نه ضروری، نه غیرضروری. فقط اتفاقی که میفته اینه که آهسته آهسته این قلک سنگین خودش میشه ارزش. اینجاست اون نقل قولی که من از زیمل دارم میگم. میگه دیگه در جهان مدرن، پول واسطه مبادله برای تبدیل شدن به یک ارزش نیست، بلکه خودش میشه ارزش.

اینکه میگیم خودش میشه ارزش، یعنی چی میشه ارزش؟ یک تصور. چیزی توش نیست. اسکناسش حالا، پول در معنای رایج به عنوان پول فیات، یک قرارداد بین من و حاکمیته دیگه. این که در اختیار من هست، انگار دینیه بر عهده حاکمیت. حالا باز موقعی که زیمل داره این مسئله رو مطرح می‌کنه، هنوز فضای کریپتوکارنسی مطرح نیست. شما تو فضای کریپتوکارنسی دیگه حتی اون شیء پول، اون سنگینی قابل تجربه قلک رو هم ندارید. یک ارزش مطلقاً انتزاعی وجود داره که اگر بیاد به عنوان ابزار مبادله استفاده بشه، باز تو مرحله قبلی معنادهی به پول ما می‌تونیم فهمش کنیم. بگیم پر ترنزکشن، اگر من می‌خواستم با پول فیات یه کالایی رو وارد بکنم، خریداری بکنم، این زمان و این هزینه سربار برای تبادل وجه باید طی میشد. نسبت زمانی و هزینه سربار و امنیت رو، پر ترنزکشن با کریپتوکارنسی بسیار مقرون به صرفه‌تره. اینجا من هنوز دارم مبادله‌ای نگاهش می‌کنم، اما وقتی من میرم خودش رو ذخیره می‌کنم به عنوان یک کد، به عنوان یک فرمول، به عنوان یک دیتا و این به من احساس ارزندگی و دارایی میده، اینجا ما دیگه مصداق بارز کلمه پایانی شوپنهاور هستیم. یعنی چی؟ ارضای انتزاعی با پول.

جمله‌ای که من می‌خوام باهاش این جرعه رو به پایان ببرم و تأکیدم هست، اینکه می‌بینید که جرعه‌های مِی با فاصله هفتگی داره منتشر میشه و البته من بسیار خوشحالم که در این هفته‌ها توالی و انضباط انتشارش داره رعایت میشه. این نیستش که نمیشد همه جرعه‌ها رو پشت سر هم گفت یا همه رو پشت سر هم شنید. من حتی به دوستانی که بعدها این جرعه‌ها رو می‌شنون و می‌تونن الان بلافاصله عبور کنن و جرعه بعد رو بشنون، پیشنهاد می‌کنم که درنگ کنید. با شتاب شنیدن جرعه‌ها خیلی کمکی نمی‌کنه. این حرفا صرف شنیدنش برای ما راهگشا نیست. باید این میونه درنگی صورت بگیره که چه اتفاقی افتاده؟ پول امروز داره با ما چیکار می‌کنه؟ پول در زندگی ما و در نحوه پدیداری جهان بر ما چه نقشی رو داره بازی می‌کنه؟ پول در روزهای ابتدایی‌اش قرار بوده که به یک تجربه تبدیل شه. به یک کالا تبدیل شه. در روزگار کنونی خودش ابژه است، خودش اونیه که باید باشه. چرا باید باشه؟ چون باید باشه. چون خودش ارزشه. و اون چیزی که نیازمند به درنگ مضاعف هست، اینه که این نحوه پدیداری، این نحوه مواجهه، چه ساختاری در ذهن و فکر ما ایجاد می‌کنه. انسان با پول چگونه می‌اندیشد؟ اگر انسان سنتی برای مزه بردن و لذت بردن از زندگی احتیاج به تجربه داشته، احتیاج به لمس داشته، احتیاج به نحو دیگری از بودن در جهان داشته، پول ما رو به مسیری تمرین میده، به مسیری سوق میده که انس می‌گیریم با ارزش‌های انتزاعی. به اینکه چیزی نباشد، تجربه‌ای نشود، ولی ما لذت ببریم. به صرف نشون دادن یک عدد در پیامک یا نوسان پیدا کردن یک نمودار روی مانیتور. این فرق داره با انسانی که داره جهان رو لمس می‌کنه.

جرعه شصتم رو من به اینجا ختم می‌کنم که بیاندیشیم پول تا چه میزان نحوه بودن ما در جهان رو انتزاعی کرده. آیا این خُلق که ما لذت‌ها رو به لذت ذهنی تبدیل بکنیم به جای تجربه‌های عینی، فقط در خود پول باقی مونده یا به این شیوه بودن، بقیه چیزها هم تسری پیدا کرده؟ خیلی از مسائلی که ما امروز داریم تو حوزه‌های دیگه تجربه می‌کنیم، مثل گفتگوی عاشقانه با AI، اینا همشون برمی‌گرده به لذت‌های انتزاعی، به دسترس نبودن تجربه. و اینجا دیگه پول فقط مقوله اقتصادی نیست، بلکه شیوه‌ای از زیستنه، نحوه‌ای از در جهان بودن. امیدوارم که توی این جرعه تونسته باشم اهمیت خرد ثروت، اهمیت خرد پول رو تأکید کرده باشم و دعوت کنم که بیایید به این موضوع فکر بکنیم. تو مقطعی که چه بسا همه‌مون دغدغه این رو داریم که مثلاً چطور پول دربیاریم، بعد پولی که درآوردیم بالاخره اگر ریال باشه چطوری ازش نجات پیدا بکنیم، چطور مراقبت بکنیم آب نشه، من میگم اینا همه به جای خودش باقی، بهش بیاندیشیم، اما به جز اینکه ما با پول چه کنیم، به سؤال پول با ما چه می‌کند هم بیاندیشیم. ادامه گفتگومون در جرعه‌های بعد.

2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *