جرعه 13: مرثیه برای – ما – عوام
تقسیم مردمان به عوام و خواص تقسیم متداولی است. تفکرات مختلف با انواعی از شاخصها به تقسیم و تفکیک مردم از یکدیگر پرداختند. آیا شوپنهاور «حکمت زندگی» را برای نوابع ارائه کرده؟ اگر حکمت زندگی یک «هنر» است و هنر قلمرو نوابغ، ما مردم عامی چه نسبتی با آن داریم؟ بحث با این پرسش آغاز شده و چهار نقد به تفکیک مردمان به عام و خاص ارائه کردهام.
متن کامل جرعه سیزدهم
این مِی است که میشنوید. جرعهای از سلسله جستارکهای شفاهی با طعم حکمت زندگی؛ که مهمان من حسام ایپکچی هستید.
همپیالههای من سلام! وقتتون بخیر باشه. وقفۀ بین جرعۀ دوازده و سیزده طولانی شد. بیش از دو هفته فاصله افتاد و ناگزیر هم بود. به سبب کسالت من و نقاهت بعدش نتونستم سر وقت انجام وظیفه کنم. به هر حال خوشحالم که مجال هست؛ فرصت هست و میتونم باز هم بخونم و خدمت شما مشق پس بدم. بیش از این به مقدمه نمیگذرونم. جرعۀ سیزده گفتنی زیاده و بریم سراغ حرفمون.
همچنان سطرهای نخستین پیشگفتار جستار در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور هستیم.
شوپنهاور جستارش را این گونه شروع کرد: “در اینجا اصطلاح حکمت زندگی را کاملا به معنای متداول آن به کار میبرم. یعنی به معنای این هنر که زندگی را به گونهای سامان دهیم که در حد امکان دلپذیر و همراه با سعادت بگذرد.”
چند کلمهای جلوتر آمدیم تا شاید بتوانیم بحث را در اپیزود سیزدهم توسعه بدهیم و برای اپیزود چهاردهم با جزئیات بیشتری به موضوع سعادت برسیم.
دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!
سلااام بی حد خوشحالم از خبر سلامتی شما
در مورد سوال آخر اپیزود:
بهتر نیست به جای تقسیم افراد به عوام و خواص، درباره ویژگی های این دو دسته حرف بزنیم؟
به این ترتیب ما دو دسته انسان نداریم طیفی داریم که یک سر آن عوام محض است و یک سر آن خواص محض و افراد می توانند در این پیوستار در طول عمر جا به جا شوند. هر کس به ازای داشتن این ویژگی ها به سمت خواص حرکت میکند و به ازای نداشتنش به عوام نزدیک می شود.
شاید این نقدهای اخلاقی به تقسیمبندی اجتماعی سیاسی آدمها وارد باشه اما به گمان من به لحاظ وجودشناختی به هر حال تفاوتهایی بین انسانها وجود داره و اگرچه به لحاظ بیولوژیک انسانها تقریباً ویژگیهای مشترک و در نتیجه نیازها و حقوق برابر برای رفع این نیازها دارند، اما برخی انسانها قابلیتهایی دارند که موجب امتیاز اونها میشه و البته این امتیازها لزوماً به معنای بهرهمندی بیشتر اونها از امکانات بیولوژیک و داشتن حقی مازاد بر بقیۀ انسانها برای رفع حوایج زیستیشون نیست. این امتیاز و برتری، بیشتر در ساحت فردی و درونی موجب توسّع اختیارات و امکانات فرد برای بهبود شرایط و تقویت قابلیتهای شخصی میشه. در اصل پذیرفتن اینکه نوابغ ـ هر چند کم ـ وجود دارند، پذیرش ضمنیِ همین تقسیمبندیِ ذهنیِ عام و خاصه. انسان خاص کسیه که به هر علتی ـ اعم از قابلیتهای ژنتیکی، شرایط محیطی و میزان بهرهمندی از امکانات موجود ـ تونسته خودش رو از سطح زندگی بیولوژیک بالاتر بکشه و در اموری برتر و فراتر از این سطح تأمل کنه و سبک و سیاق زنگی خودش، و به تبع اون اطرافیانش رو با اتکا به اصولی متمایز از اصول و ارکان اولیۀ زیستی ارتقاء بده. همون انسان فر زی که به فرزانگی گرایش داره و به نظر من این یک گرایش عام نیست و به لحاظ وجودشناختی همۀ انسانها قابلیت فر زی بودن رو ندارند.
سلام
عضویت و ثبت نام در سایت امکان پذیر نیست و پیغام خطا میدهد