جرعه 44: مبارزه زندگی است

 

مبارزه در معنای متداول؛ امری خلاف روال هست. یعنی ما به مسیر عادی زندگی می‌پردازیم اما در پاسخ به یک رخداد اجتماعی ناگزیر به مبارزه می‌شویم یا در حیطه فردی سرگرم روز و شب خود هستیم اما به طور مثال گرفتار یک بلای طبیعی یا بیماری می‌شویم و به مبارزه علیه بیماری ناگزیر.

مبارزه در این معنا چه غایتی را دنبال می‌کند؟ زندگی عادی! و زندگی عادی در این عبارت یعنی «اعاده وضع سابق» و بازگشت به شرایطی که در آن نیازمند هیچ مبارزه‌ای نبودیم.

در این جرعه قصد ارائه تبیین متفاوتی از مبارزه را داریم. مبارزه نه به عنوان امر استثنایی و برای رسیدن به وضعیت نامبارزی، بلکه مبارزه برای پاسخگویی به نیازی وجودی. وقتی از نیاز وجودی صحبت می‌کنیم یعنی نیازی که هر انسان به واسطه بودنش به آن مبتلا است و چنین نیست که به صورت اتفاقی بر ما حاکم شود … بلکه تا هستیم هست. به عبارت دقیق‌تر درد وجودی آنی‌ست که چون هستیم هست و در اینجا درد مترادف مرض نیست بلکه درد به منزله «بهای» بودن است…

و اینک جرعه چهل و چهارم مِی تقدیم شما!

 

منابع

کتاب حکمت زندگی (منبع اصلی) – صفحه ۴۶

کتاب جهان و تاملات فیلسوف – صفحه ۱۲۱ به بعد – جستار راه رستگاری

کتاب جهان همچون اراده و تصور

 

متن کامل جرعه‌ی چهل و چهارم : مبارزه زندگی است

در جرعه چهل و سوم ما از «کارشاد» صحبت کردیم و غرضمون نقطه وحدت میان کار و فراغت بود. اونجا که انجام کاری برای ما در راستای قصدمون قرار می‌گیره و نیاز نداریم از اسارت قصد دیگری رها بشیم و تحت نام فراغت؛ فرصت خود بودن رو تجربه کنیم. با یک مثال اگر بخوام از این بحث عبور کنم باید از سقراط یاد کنم. سقراط در سقراطی‌گری خودش نه مشغول به کار (در معنای امروزی) بود نه مشغول به فراغت (در معنای امروزی) بلکه مشغول به بود بود! در نقطه انطباق کامل میان میل و عمل ما «کارشاد» رو تجربه می‌کنیم که مختصری رو در جرعه قبل عرض کردم و تفصیل هم باشه تا آینده اگر مجال شد.

در صفحه ۴۷ کتاب درباب حکمیت زندگی؛‌ شوپنهاور با نقل قولی از اخلاق نیکوماخوس بحث خودش رو پی میگیری.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

 

4 پاسخ
  1. علی نمازی
    علی نمازی گفته:

    اما به فهم تا امروز من (😉) زبان نه فقط وسیلهٔ اتصال من با تو بلکه وسیلهٔ اتصال من با من هم هست! خيلی وقت‌ها انگار من نه فقط با زبان بلکه در زبان فکر می‌کنم و گویی اگر زبانی نباشه فکر من هم نیست! حظ و احساس و لحظهٔ «یافتم» هست اما برای اینکه همین دریافت نظام‌مند بشه و بفهمم چی فهمیدم نیازمند زبانم!
    حتماً مطلعید که نوام چامسکی پیرِ این حوزه‌ست و اندیشه‌هاش دربارهٔ رابطهٔ بین ذهن و زبان جای تأمل داره.

    پاسخ
  2. ایمان یعقوبی
    ایمان یعقوبی گفته:

    درود بر شما و سپاس
    یک پرسش فرعی:
    اینکه فلسفه مشایی نام خود را به سبب روش ارسطو در بیان افکارش در زمان راه رفتن گرفته است یا می‌توان چنین برداشت کرد که چون او باور به اندیشیدن روش‌مند داشته است و مشایی چنان که گفتید هم‌ریشه با مشی است که آن را نیز به گمانم می‌توان هم‌پایه با روش و راه و شیوه گرفت، پی فلسفه او را فلسفه مشایی برای بیان روش‌مند بودن آن نامیده‌اند؟

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *