تصور کنید قرار است با اپیکور ملاقات کنیم و از او بخواهیم به ما نسخه شفابخشی بدهد که با عمل به آن بتوانیم «آسایش پایدار» را تجربه کنیم. جرعه پنجاه‌ویکم از پادکست می، پاسخ اپیکور به این پرسش است.
از جرعه پنجاه‌ویکم، وارد پیاله چهارم از «می» می‌شویم. این پیاله با فصل سوم از کتاب درباب حکمت زندگی از آرتور شوپنهاور آغاز می‌شود.

متن کامل اپیزود پنجاه و یکم: مرهمِ مربع

تصور کنید که فرصت ملاقاتی برای ما پدید آمده که برویم به دیدار اپیکور و از او بخواهیم که اکسیر و مرهم و کیمیایی به ما بدهد که بتوانیم آسودگی پایدار را تجربه کنیم. او هم سخاوتمندانه دارویی به ما ارائه می‌کند که این دارو متشکل از چهار عنصر است. می‌گوید اگر به این عمل کنید و بتوانید این را درک کنید، آن‌وقت به آسودگی پایدار می‌رسید. شوپنهاور از اپیکور به‌عنوان آموزگار سعادت نام می‌برد و من با ذکر مقدمه‌ای در مورد این تمجیدی که شوپنهاور از اپیکور داشته، مرهم چهارضلعی او را برای شما روایت می‌کنم. اسم این جرعه را گذاشتم مرهم مربع که یادگار باشد از همین چهارضلعی که می‌خواهم برای شما تعریف کنم. امیدوارم که دقایق پیش رو برای شما کارآمد و مثمر باشد. می‌شنوید مجموعه جرعه‌هایی با طعم حکمت زندگی که جرعه‌جرعه مهمان من، حسام ایپکچی هستید. هم‌پیاله‌های من سلام بر شما. بسیار خوشحالم که فرصت دوباره‌ای پدید آمد تا بتوانم بعد از وقفه بلند، همسفر جدیدی را با شما آغاز کنم.

ما رسیدیم به جرعه پنجاه‌ویکم از پادکست می. این جرعه می‌شود سرآغاز فصل سوم از کتاب «در باب حکمت زندگی» به قلم آرتور شوپنهاور. ما یک تقسیم‌بندی داریم در پادکست می که جرعه‌جرعه می‌نوشیم تا پیاله‌پیاله سخن به مقصد برسد. جرعه پنجاهم سرآغاز پیاله چهارم است. به چه ترتیبی؟ تاریخ می‌گویم برایتان که بدانید چه عمری سپری شد تا به اینجا برسیم. پیاله اول از حوالی نوروز سال صفر آغاز شد. در ابتدا ما مقدمه کتاب را با هم خواندیم. جرعه ۱ الی ۱۹ صرف شد برای مقدمه کتاب. بعد رفتیم به سراغ پیاله دوم. پیاله دوم از شهریورماه سال صفر آغاز شد. از جرعه ۲۰ الی ۳۰ ما به فصل اول کتاب پرداختیم. بعد رفتیم به سراغ پیاله سوم.

پیاله سوم از فصل دوم که «در باب حکمت زندگی» آغاز شد. دیگر می‌دانید این یک فاصله‌ای که بین فصل‌ها و پیاله‌ها هست به خاطر این است که مقدمه برای ما یک پیاله بود. و اما پیاله سوم خیلی زمان برد. از فروردین سال یک آغاز کردیم و در فروردین سال چهار پیاله سوم به سر رسید. و اکنون که دقایق پایانی مردادماه سال ۱۴۰۴ است، پیاله چهارم را از اپیزود ۵۱ آغاز می‌کنیم. و نمی‌دانم که این سفر به چند جرعه و به چند ماه و هفته سپری می‌شود اما امیدوارم که هم‌سخنی و هم‌اندیشی ما در باب حکمت زندگی، طعم بودن را برای ما دگرگون کند، خستگی زیستن را کمی از تن ما به در کند. از این هم‌سخنی بلندمدت با آرتورخان شوپنهاور دیگر اخلاقش کمی به دستمان آمده. اندیشمند بی‌تعارف و صریح‌اللهجه‌ای است. قدما را خوانده، به دقت هم خوانده، در گفته‌هایشان تأمل کرده، در حاشیه کتاب‌هایشان یادداشت نوشته و حالا زبان صریحی دارد در نقد کردن یا اعلام نپسندیدن گفت‌وگوی آن‌ها. ما در پس یا ناپسند دانستن یک متفکر جنبه‌های مختلفی را می‌توانیم ارزیابی کنیم. مهم‌ترینش این است که با فردی هم‌مسئله نباشیم. بعدش این سخن پیش می‌آید که با کسی هم‌روش نباشیم. اما حتی اگر مسئله و روش با هم مطابقت داشت، ضرورتاً به این معنا نیست که هم‌استنتاج یا هم‌نتیجه هستیم. هر کدام از این‌ها می‌تواند اسباب فاصله‌گیری و اسباب افتراق باشد. حالا این توضیح را برای چه عرض کردم؟ به خاطر اینکه در کمال تعجب این استاد صریح‌اللهجه و چه‌بسا تندخوی ما فصل سوم کتاب را با یک مدیحه آغاز می‌کند. چیزی که ما از زبان شوپنهاور کم می‌شنویم. جمله آغازین این فصل این است. اگر کتاب «در باب حکمت زندگی» به ترجمه جناب محمد مبشری خدمتتان باشد، می‌شود از صفحه ۶۳ کتاب. اولین سطر این است: «اپیکور آموزگار بزرگ سعادت، درست و زیبا گفته است.» اینکه حالا اپیکور چه گفته؟ که به نظر شوپنهاور درست و زیباست، این را می‌گذارم برای جرعه بعد. آنچه که توی این جرعه می‌خواهم به آن بپردازم چنین است که چرا اپیکور آموزگار است. ببینید ما به دو تا وجه می‌توانیم بپردازیم. اولیش این است که آیا اپیکور که برای شوپنهاور آموزگار بود، برای من و تو در این برهه و در این زمان هم می‌تواند سخنی برای گفتن داشته باشد؟ این را در این جرعه به آن می‌پردازم. سؤال بعدی این است که حالا شوپنهاور چه اثری از اپیکور گرفته که او را آموزگار خودش خطاب می‌کند؟ این هم تو جرعه بعد به آن می‌پردازم. و بعد سؤال این است که اپیکور چه گفته که چنین با مدح آغاز می‌کند؟ شوپنهاور می‌گوید درست و زیبا گفته؛ این را هم موکول می‌کنیم به دو جرعه بعد. خب، الان یک نقشه راهی برای ما مشخص شد که فصل سوم را می‌خواهیم با چه مباحثی آغاز کنیم.

آیا اپیکور در زمانه ما اندیشمندی حائز اهمیت است؟

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

جرعه پنجاهم می، از یک سو اولین سخن در سال هزار و چهارصد و چهار است و از سویی دیگر آخرین جرعه از فصل دوم کتاب حکمت زندگی. موضوعی که به آن پرداخته‌ام کلمه «فیلیستر» است که شوپنهاور از آن استفاده می‌کند و من سعی داشته‌ام با ارائه معادل فارسی برای آن، مشخصات و خصایصی را معرفی کنم که به این نحو از زندگی منتهی می‌شود.

مقدمه

می می‌شنوید مجموعه جستارک‌هایی با طعم حکمت زندگی که جرعه جرعه مهمان من، حسام ایپکچی هستید.

هم‌پیاله‌های من، سلام بر شما. امیدوارم که در تندرستی و فراغتی غنی این جرعه، که پنجاهمین جرعه از پادکست می هست، را بشنوید. جرعه پنجاهم مقارن با مناسبت‌های متعددی است. اول این که سرآغاز سال هزار و چهارصد و چهار هجری شمسی است که من این کلمات را برای شما ذخیره می‌کنم و تقدیم می‌کنم. نمی‌دانم شما کی می‌شنوید، اما اگر هم‌ دوره و هم‌ زمان با من شنوای این کلمات هستید، امیدوارم که بهار پر باری برای شما پیش رو باشد. مناسبت دیگرش این است که پایان چهار سال همراهی شما با پادکست من است و جرعه پنجاهم سرآغاز سال پنجم هم می‌باشد. و از جرعه پنجاه و یک، فصل سوم را با همدیگر آغاز می‌کنیم. بیش از این وقت را در اعداد و ارقام سپری نکنیم که کار بر زمین ‌مانده زیاد است، حرف‌های ناگفته زیاد و سطرهای ناخوانده زیادتر.

منبع این اپیزود هم خدمت شما عرض بکنم  کتاب “در باب حکمت زندگی” تنها منبع این جرعه است و از ابتدای صفحه پنجاه و نه تا پایان فصل، یعنی تا پایان صفحه شصت و دو، در خدمت شما عرض دارم.

من وقتی که در مطالعه کتاب “در باب حکمت زندگی” به این کلمه‌ای  رسیدم که الان می‌خواهم الان خدمت شما عرض کنم، ذهنم بسیار به آن مشغول شد و چند هفته‌ای است که مشغول تامل هستم و از هر از گاهی یادداشتی برمی‌دارم که عصاره آن چیزی که فهم کرده‌ام تا به امروز، این است که در دقایق پیش رو خدمت شما تقدیم می‌کنم.

اما این کلمه‌ای که ذهنم را شکار کرد چه بود

کلمه “فیلیستر”

در صفحه پنجاه و نه است این کلمه کتابت شده و در پاورقی پنجم، این توضیح آمده است در شرح کلمه فیلیستر ارائه شده توضیح بر این قرار است: “در قرن نوزدهم، فیلیستر در زبان دانشجویان کسی است که از زندگی دانشجویی به زندگی مرفه قدم گذاشته است. اما معانی دیگری نیز دارد و به طور کلی به کسی اطلاق می‌شود که از نظر فکری و احساسی بسیار محدود است.” این توضیحی است که مترجم محترم در ذیل کلمه “فیلیستر” به ما ارائه کرده است. ما برای مطالعه و فهم مباحث، باید آهسته آهسته به آیین شخصی برسیم. یعنی یک شیوه و یک روشی را دست بیابیم که بدونیم به مزاج ما به نحوه‌ی فهم ما سازگاری دارد و برای خودمان مشخص کنیم که “من” اینگونه بهتر می‌فهمم یا روش هضم مباحث در ذهن من به این طریق و به این آیین است.

با این مقدمه، می‌خواهم یک تجربه‌ای را خدمت شما عرض کنم که مروجش نیستم. یعنی اصراری ندارم که دیگران هم باید چنین عمل کنند، اما برای من راه‌گشا بوده است. به این صورت که کلمات را مسخّر فهم کنم. یعنی کلمات را به خدمت می‌گیرم تا فهم برای من امکان پذیر تر کند. یادم می‌آید که در روزهای دانش‌آموزی یا دوران مدرسه باید یک پاراگراف یا چند عنصر را حفظ می‌کردیم. شاید شما هم از این تکنیک استفاده کرده باشید که برای اینکه مجموعه این‌ها در خاطرم بماند، از حروف اول آن‌ها کلمه می‌ساختم. ممکن بود این کلمه حتی در لغت‌نامه فاقد معنی باشد، اما در ذهن من رسانای یک مبحث بود. همینطور که عمرم به پیش رفت، این بازی جدی‌تر شد.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

در جرعه چهل‌ونهم به مسئله استعداد و لذت پرداخته‌ایم و متناسب با منابعی که خدمت‌تان معرفی شده، سطح‌بندی زندگی انسان و نسبت تفکر و هنر از نگاه شوپنهاور بحث شده است و در پایان رسیده‌ایم به این سؤال که آیا فراغت برای همه انسان‌ها می‌تواند رضایت‌بخش باشد؟

جرعه چهل‌ونهم پادکست می؛ اولین جرعه‌ای است که علاوه‌بر پادگیرها در کانال یوتیوب نیز قابل مشاهده است. به‌علاوه بعد از ضبط این جرعه، توضیحاتی در خصوص «لذت و آگاهی» قابل ارائه بود که به‌صورت تصویری، منحصراً در یوتیوب تقدیم کردم و در اپیزود به آن اشاره نشده که می‌توانید از اینجا ملاحظه کنید:

https://www.youtube.com/@ipakchi

برای اطلاع از اخبار و همچنین دسترسی به متن پادکست مِی، علاوه‌بر وب‌ به نشانی:

www.mey.ir

می‌توانید پادکست می را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید و حتماً حضور و همراهی شما برای ما اسباب دلگرمی و شوق‌آفرینی است:

Instagram.com/meypodcast

t.m/mey_podcast

x.com/mey_podcast

 

جرعه چهل و نهم

به این پنج سوال دقت بکنید: سوال اول این است که مبنای لذت بردن چیست؟ ما از چه چیزهایی لذت می‌بریم؟ سوال دوم در مورد استعدادی است که این واژه را زیاد استفاده می‌کنیم. می‌گوییم استعداد فلان چیز را دارم یا استعدادش را ندارم؛ چه چیزی را دارم و چه چیزی را ندارم؟ وقتی از استعداد صحبت می‌کنیم، چه معنایی مد نظرمان است؟ سوال سوم این است که آیا زندگی برای همه انسان‌ها در یک سطح تجربه می‌شود یا ما سطوح مختلفی از زندگی را پیش‌رو داریم؟ سوال چهارم این است که آیا هنر و فکر کردن شباهتی دارند و اگر شباهت دارند، این شباهت چه دستاورد عملی یا نقشه راه اجرایی می‌تواند به ما ارائه بدهد؟ و سوال پنجم هم بحث فراغت است. آیا فراغت برای همه لذت‌بخش است یا در هر شرایطی می‌تواند جذاب و خوشحال‌کننده باشد؟

 

اگر هر کدام از این پنج سؤال برای شما دغدغه است و علاقه‌مند هستید که از نگاه آرتور شوپنهاور در موردشان بشنوید، من بر مبنای کتاب حکمت زندگی شوپنهاور، جرعه پیش‌رو را تقدیم شما می‌کنم. سلام بر شما. در جرعه چهل و نهم می‌خواهم به این پنج سؤال ابتدایی بپردازم. طبق معمول، منبع را عرض می‌کنم؛ از صفحه ۵۲ کتاب «در باب حکمت زندگی» به بعد. ما در این دو اپیزود، یعنی اپیزود چهل و نهم و اپیزود پنجاهم، فصل دوم از کتاب را به پایان می‌بریم و از اپیزود پنجاه و یکم وارد فصل سوم می‌شویم. یک توضیح اضافه هم عرض کنم برای عزیزانی که از کانال یوتیوب من این اپیزود را می‌بینند و می‌شنوند. تصویری که در پس‌زمینه ملاحظه می‌کنید، یادداشت‌برداری مربوط به همین اپیزود است، از روی نسخه کتابی که من به عنوان منبع استفاده می‌کنم و در حین ارائه یادداشت‌برداری می‌کنم. صفحاتی که از آن‌ها اگر روخوانی بکنم در تصویر خدمت شما تقدیم می‌شود که اگر دسترسی به کتاب ندارید، خوانش متن را برای شما راحت‌تر کند. به علاوه، چون من بر اساس ترتیب سطرهای کتاب توضیح نمی‌دهم و سیر استدلالی خودم را تقدیم می‌کنم، به نظرم آمد که شاید ارائه‌ی یک سری اسلایدها روی صفحه بتواند به شما کمک کند برای یادداشت‌برداری و آگاهی از سیر منطقی که من طی می‌کنم تا این پنج سرفصل را خدمت شما عرض کنم. در نهایت امیدوارم که همه این مقدمات منتهی به خردورزی و تعمق بیشتر شود. بیش از این در مقدمات باقی نمانیم و من با سؤال آغازین می‌خواهم وارد مبحث جرعه چهل و نهم شوم. آن سؤال این است: ما از چه چیزی لذت می‌بریم؟

 

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

موضوع جرعه چهل‌وهشتم از پادکست مِی، واقعاً جالب است! در توضیح صفحه ۵۱ از کتاب حکمت زندگی شوپنهاور به چند اشاره در مورد «امر جالب» و قابل‌توجه پرداختم. همچنین طرح دو واژه انسان «عادی» و «معمولی» بهانه شد برای تفکیک این دو عبارت از یکدیگر و تمایز «عادت» و «روتین».

 

متن جرعه چهل و هشتم

اپیزود چهل و هشتم یا جرعه چهل‌وهشتم از پادکست «می» موضوعش واقعاً جالب است. اینکه می‌گویم واقعاً جالب از باب تبلیغات نیست، بلکه موضوع این جرعه کلمه «جالب» است. می‌خواهم کمی تأمل کنم که چه چیزی جالب است و چه چیزی برای ما جلب توجه می‌کند. پرداختن به کلماتی که معمولاً در دسترس هستند و کمتر زمان برای واشکافی و تأمل در آن‌ها می‌گذاریم، می‌تواند خوشمزه و شگفت‌انگیز باشد. حالا اگر این چند ثانیه‌ای که خدمت‌تان در باب «جالب» گفتم، جالب بود، دقایق پیش رو را مهمان من باشید که با هم ذهنی‌تر بکنیم در پادکست می.

مِی می‌شنوید مجموعه جستارک‌هایی با طعم حکمت زندگی که جرعه‌جرعه مهمان من، حسام ایپکچی، هستید.
سلام بر شما هم‌پیاله‌های عزیز؛ برایتان آرزوی تندرستی، سلامتی و ذهن آباد دارم. می‌پردازم به کتاب «درباب حکمت زندگی». به رسم معمول، اول منبع و نشانی را می‌گویم. خدمت شما، در این جرعه صرفاً با همان کتاب اصلی‌مان، یعنی «درباب حکمت زندگی» کار داریم و از ابتدای صفحه ۵۱ آغاز می‌کنم کلام را. احتمالاً به همین صفحه هم بسنده می‌شود، ولی چه بسا قدمی هم به صفحات بعدی بگذاریم. برای طرح موضوع، چند سطر اول صفحه ۵۱ را می‌خوانم و بعد توضیحاتی را تقدیم می‌کنم. این‌گونه آغاز می‌شود: «توجه و علاقه انسان عادی و معمولی فقط در صورتی ممکن است شدیداً به چیزی جلب شود که اراده‌اش را تحریک کند، یعنی نفع شخصی در آن داشته باشد.»

قبل از اینکه به موضوع اصلی جرعه‌مان بپردازم، تذکری را عرض می‌کنم در مورد انسان عادی و معمولی.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

جرعه چهل و هفتم پادکست می به شرحی در پی‌نویس صفحه پنجاه کتاب درباب حکمت زندگی از آرتور شوپنهاور اختصاص دارد و دقایق کوتاهی هم در نسبت اندیشه شوپنهاور و آرای داروین صحبت کرده‌ام. بنا دارم از این جرعه برای آشکاری بیشتر مباحث و امکان مشاهده اسلایدها و تصاویر کتاب، از ظرفیت یوتیوب استفاده کنم و به زودی گزیده تصویری مربوط به این جرعه در کانال یوتیوب به نشانی ذیل منتشر خواهد شد

https://youtube.com/@Ipakchi

 

 

متن جرعه چهل و هفتم

مفهوم طبیعت از نگاه شوپنهاور

کلمه «طبیعت» برای ما آشناست؛ از آن زیاد استفاده می‌کنیم و به راحتی معنایش را درک می‌کنیم. اما اگر قرار باشد از شوپنهاور بپرسیم که «طبیعت» یعنی چه، او چه پاسخی به ما خواهد داد؟ در این جرعه چهل‌وهفتم از پادکست، قصد دارم این سوال را از شوپنهاور بپرسم و در حد چند سطر کوتاه، پاسخ او را برای شما نقل کنم. اگر مشتاق شنیدن پاسخ هستید، دقایق پیش رو را مهمان من باشید.

تفکر چیست؟ هایدگر و پیچیدگی واژه‌ها

پادکست «می» مجموعه‌ای از جستارهایی با طعم حکمت زندگی است و در این جرعه نیز شما مهمان من، حسام ایپکچی، هستید. این جرعه را با طرح یک سوال آغاز می‌کنم؛ یک سوال بسیار ساده اما با پاسخی بسیار سخت. چرا این‌گونه است؟ چرا از توصیف اغراق‌آمیز استفاده می‌کنم و می‌گویم «بسیار سخت»؟ زیرا در ظاهر، سوال پیش‌پاافتاده‌ای است، اما وقتی در آن درنگ می‌کنیم، برای رسیدن به جواب، ناگزیر به تفکر می‌شویم.

بیشتر از این توضیح نمی‌دهم و سوال را مطرح می‌کنم: «به چه چیزی می‌گوییم تفکر؟» چرا این سوال سخت است؟ چون ما برای پاسخ به آن، نیازمند تفکریم. و اگر بخواهیم تفکر کنیم تا معنای تفکر را بفهمیم، به این معناست که ما می‌دانیم تفکر چیست، زیرا قصد داریم با استفاده از آن، مسأله‌ای را حل کنیم.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

اگر جرعه سی و پنجم را به خاطر داشته باشید، بحث مفصلی در خصوص مراتب لذت داشتیم. این بحث از منظر دیگری در جرعه چهل و ششم مورد توجه قرار گرفته است. همچنین در بخش ابتدایی جرعه به ملال طبقه مرفه و دل‌زدگی دوره میان‌سالی می‌پردازیم.

منبع
کتاب در باب حکمت زندگی – صفحه ۴۸ تا ۵۰

 

 

جرعه چهل و ششم

چگونه می‌توان از زندگی لذت برد؟ چه چیزهایی برای ما در زندگی لذیذ هستند؟

فرض کنید کسی بتواند به ما اجزای لذت را بگوید، مواد تشکیل‌دهنده لذت را مشخص کند و یا راهی پیش پای ما بگذارد که بتوانیم لذت‌های عمیق‌تر و مکررتری را تجربه کنیم. اگر اندیشمند یا اندیشه‌ای بتواند به این پرسش پاسخ دهد، انصافاً می‌توان گفت که یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های بشر را پاسخ گفته است. به همین دلیل، بسیاری از افراد به مسئله لذت پرداخته‌اند.

مرور مباحث جرعه‌های پیشین درباره لذت

در جرعه‌های پیشین نیز به مقوله لذت پرداخته‌ایم که در متن جرعه خدمت شما ارجاع می‌دهم و آدرس آن را عرض می‌کنم تا اگر مایل بودید، بدانید کجا می‌توانید بشنوید. در این جرعه نیز مجدداً به سراغ مسئله لذت می‌رویم و چند دقیقه‌ای گپ می‌زنیم. شاید علاوه بر آنچه از لذت می‌شنویم، خود این جرعه نیز تجربه‌ای از لذت باشد برای من و شما. اگر این موضوع مسئله شما نیز هست، دقایق پیش رو با من همراه باشید.

خوش‌آمدید

شما در حال شنیدن مجموعه جستارک‌هایی با طعم حکمت زندگی هستید که جرعه جرعه مهمان من، حسام ایپکچی، خواهید بود. هم‌پیاله‌های من، سلام بر شما. امیدوارم عمرتان به خیر باشد. نمی‌توانم آرزو کنم که بی‌درد و رنج باشید، چرا که درد و رنج علائم زیستن و پیمودن است، ولی حداقل می‌توانم امیدوار باشم و آرزو کنم که صبرتان از رنج‌هایتان بیشتر باشد و رنج‌هایتان پربار و پردستاورد.

ورود به بحث: مرور کتاب “در باب حکمت زندگی”

موضوع جرعه چهل و ششم را در مقدمه خدمت شما عرض کردم. گرچه مباحث جرعه چهل و پنجم همچنان ادامه دارد و چه بسا اگر مجالی باشد و عمری باشد، در فرصت‌های بعدی باز هم به آن برگردم، اما در این جرعه می‌خواهم کتاب را چند صفحه‌ای با هم پیش ببریم. به رسم معمول، منبع را ابتدا خدمت شما می‌گویم؛ از صفحه 48 تا 50 کتاب «در باب حکمت زندگی» را با هم مروری می‌کنیم. البته این مرور جایگزین خوانش شما نیست. شما مطالعه می‌فرمایید و من هم حاشیه نوشته‌های خودم را با شما در میان می‌گذارم.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

من و شما هم‌کلاسی‌ها اگر که بخواهیم در این راستا قدم برداریم، اسم رمز مسیرمان می‌شود “التفات به لطافت”، یعنی توجه به این اثرپذیری. خب جرعه تا همین جا باقی و سفر ادامه دارد، اگر که سهم ما از عمر بیش از این باشد.

در جرعه چهل و پنجم از پادکست می به کلمه «طبیعت» در صفحه چهل و هفتم کتاب در باب حکمت زندگی (به قلم آرتور شوپنهاور) توجه داریم و معانی مختلف قابل تصور برای این کلمه را به اختصار بررسی می‌کنیم.

منابع
کتاب در باب حکمت زندگی (منبع اصلی) – صفحه ۴۷
کتاب در باب طبیعت انسان – جستار اراده آزاد و تقدیر‌باوری

 

 

جرعه چهل و پنجم

مقدمه‌ای بر فلسفه‌ی شوپنهاور

در مطالعه‌ی کتاب در باب حکمت زندگی به صفحه ۴۷ رسیدیم و به پاراگرافی که در آن شوپنهاور می‌گوید علت اصلی وجود نیروهایی که طبیعت انسان را به آن مجهز ساخته، مبارزه با نیازهایی است که از هر سو او را تحت فشار قرار می‌دهند. در جرعه‌ی چهل و چهارم، کلمه‌ی «مبارزه» را مورد تأمل قرار دادیم، ولی کلمه‌ی دیگری هم در این سطر می‌تواند موضوع تأمل باشد: طبیعت. اینکه شوپنهاور از این کلمه چه قصدی دارد و در منظومه‌ی حکمت شوپنهاور، طبیعت چگونه ادراک می‌شود، موضوع سؤال است. در جرعه‌ی چهل و پنجم دقایقی را به این سؤال اختصاص می‌دهم؛ نه برای رسیدن به پاسخ، بلکه برای رسیدن به سؤالی عمیق‌تر درباره‌ی طبیعت. اگر این موضوع برای شما هم قابل توجه است، دقایق پیش رو تقدیم حضورتان.

می‌شنوید مجموعه جستارهایی با طعم حکمت زندگی که جرعه‌جرعه میزبان شما، حسام ایپکچی، هستم. هم‌پیاله‌های من، سلام بر شما. امیدوارم که تندرست باشید و گشوده‌ذهن. بسیار خوشحالم که بعد از وقفه‌ای بلند مدت دوباره مجال هست تا هم‌سفره با شما باشم. پاییز سال گذشته امکان مصاحبت فراهم نشد و این جرعه، که جرعه‌ی چهل و پنجم پادکست “می” است، را در آغازین روزهای زمستان خدمتتان ضبط می‌کنم. گرچه وقفه به منزله‌ی اتلاف عمر نیست، این کلمه، “وقفه”، کلمه‌ای قابل تأمل است. چنانکه ما وقتی می‌خواهیم به کسی بگوییم ایستاد، می‌توانیم بگوییم توقف کرد یا واقف شد.

تحلیل مفهوم طبیعت در اندیشه‌ی شوپنهاور

اما در ادبیات متداول ما و زبان محاوره‌ی ما، واقف به معنای آگاه می‌آید. یعنی اگر به کسی بخواهیم بگوییم همان‌گونه که آگاه هستید، می‌توانیم بگوییم همان‌گونه که واقفید. این تقارن بی‌حکمتی نیست که ایستادن و حکمت یا درنگ و فهم با هم مناسبتی دارد. امیدوارم این وقفه پیش‌آمده بر بار “می” اضافه کند و به منزله‌ی اتلاف تلقی نشود. همان‌طور که در دقایق اول شنیدید، موضوعی که می‌خواهیم درباره‌اش صحبت کنیم، طبیعت است. به رسم معمول، ابتدا منابع این جرعه را خدمت شما عرض می‌کنم. صفحه ۴۷ کتاب در باب حکمت زندگی منبع اصلی است، اما در این جرعه برای تکمیل سطرهای آغازین، یک جستار دیگر هم که شوپنهاور آن را با عنوان “اراده آزاد و تقدیر باوری” منتشر کرده، مرور می‌کنم.

اگر تمایل دارید ترجمه‌ی فارسی این جستار را بخوانید، می‌توانید در کتاب در باب طبیعت انسان به ترجمه‌ی رضا ولی‌یاری مطالعه کنید. مشخصات این کتاب در وب‌سایت “می دات آی آر” با عنوان منابع موجود است. البته به تأمین و خرید این کتاب توصیه‌ای ندارم، زیرا بخشی از محتوای این کتاب در متعلقات و ملحقات نیز تکرار شده است. این که عرض می‌کنم بخش به این جهت است که من وقت صرف نکرده‌ام تا سطر به سطر تطبیق دهم. بنابراین اگر کتاب متعلقات و ملحقات را دارید، می‌توانید خودتان ارزیابی کنید و اگر ضرورت داشت، منبع اضافه‌ای خریداری کنید. برای درک این پادکست هم نیازی به تأمین منبع نیست و من آن سطرهایی که مورد استفاده‌ام باشد را مثل همیشه از رویش برایتان می‌خوانم.

منبع نیروی اراده، طبیعت

شوپنهاور این‌طور روایت می‌کند: “می‌گوید انسان مجهز است به برخی نیروها. برای چه؟ برای اینکه نیازهایش را مرتفع کند یا به عبارت خودش بتواند با نیازهایی که انسان را تحت فشار قرار داده‌اند، مبارزه کند.” برای اینکه بدانیم دقیقاً موضوع صحبت‌مان چیست، باید عرض کنم که موضوع صحبت ما چه نیست. اینکه انسان به چه نیروهایی مجهز است، موضوع صحبت نیست؛ انسان چرا به نیرو مجهز است، موضوع صحبت نیست؛ نیازهای انسان چه کارکردی دارد و اساساً چرا انسان نیازمند است، این هم موضوع صحبت نیست. پس چه موضوعی موضوع صحبت است؟ این است که با فرض صحیح بودن گزارش شوپنهاور، یعنی نیرویی هست که قرار است ما را کمک کند در راه رسیدن به نیازها یا مبارزه با نیازها، سؤال اینجاست: منبع اخذ نیرو کجاست؟

از شوپنهاور که سؤال کنیم، می‌گوید منبع اخذ نیرو طبیعت است. حالا سؤال‌مان را کمی دقیق‌تر می‌کنیم: طبیعت در اندیشه‌ی شوپنهاور یعنی چه؟ برای اینکه اندیشه‌ی شوپنهاور را بخواهیم ادغام کنیم در این سؤال، می‌توانم این‌طور بگویم: نسبت بین طبیعت و اراده در اندیشه‌ی شوپنهاور چیست؟ این سؤال را گوشه‌ی ذهن داشته باشید. حالا من سطرهایی از جستار “اراده آزاد و تقدیر باوری” را برایتان می‌خوانم. عرض کردم این در صفحه‌ی ۴۹ کتاب در باب طبیعت انسان آمده. شوپنهاور می‌گوید: “از نتایجی که در رساله‌ی ممتازم در باب آزادی اخلاقی به آنها رسیدیم، هیچ شخص اندیشمندی شک نخواهد داشت که این آزادی را باید بیرون از طبیعت جستجو کرد، نه جایی درون آن.”

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

 

 

مبارزه در معنای متداول؛ امری خلاف روال هست. یعنی ما به مسیر عادی زندگی می‌پردازیم اما در پاسخ به یک رخداد اجتماعی ناگزیر به مبارزه می‌شویم یا در حیطه فردی سرگرم روز و شب خود هستیم اما به طور مثال گرفتار یک بلای طبیعی یا بیماری می‌شویم و به مبارزه علیه بیماری ناگزیر.

مبارزه در این معنا چه غایتی را دنبال می‌کند؟ زندگی عادی! و زندگی عادی در این عبارت یعنی «اعاده وضع سابق» و بازگشت به شرایطی که در آن نیازمند هیچ مبارزه‌ای نبودیم.

در این جرعه قصد ارائه تبیین متفاوتی از مبارزه را داریم. مبارزه نه به عنوان امر استثنایی و برای رسیدن به وضعیت نامبارزی، بلکه مبارزه برای پاسخگویی به نیازی وجودی. وقتی از نیاز وجودی صحبت می‌کنیم یعنی نیازی که هر انسان به واسطه بودنش به آن مبتلا است و چنین نیست که به صورت اتفاقی بر ما حاکم شود … بلکه تا هستیم هست. به عبارت دقیق‌تر درد وجودی آنی‌ست که چون هستیم هست و در اینجا درد مترادف مرض نیست بلکه درد به منزله «بهای» بودن است…

و اینک جرعه چهل و چهارم مِی تقدیم شما!

 

منابع

کتاب حکمت زندگی (منبع اصلی) – صفحه ۴۶

کتاب جهان و تاملات فیلسوف – صفحه ۱۲۱ به بعد – جستار راه رستگاری

کتاب جهان همچون اراده و تصور

 

متن کامل جرعه‌ی چهل و چهارم : مبارزه زندگی است

در جرعه چهل و سوم ما از «کارشاد» صحبت کردیم و غرضمون نقطه وحدت میان کار و فراغت بود. اونجا که انجام کاری برای ما در راستای قصدمون قرار می‌گیره و نیاز نداریم از اسارت قصد دیگری رها بشیم و تحت نام فراغت؛ فرصت خود بودن رو تجربه کنیم. با یک مثال اگر بخوام از این بحث عبور کنم باید از سقراط یاد کنم. سقراط در سقراطی‌گری خودش نه مشغول به کار (در معنای امروزی) بود نه مشغول به فراغت (در معنای امروزی) بلکه مشغول به بود بود! در نقطه انطباق کامل میان میل و عمل ما «کارشاد» رو تجربه می‌کنیم که مختصری رو در جرعه قبل عرض کردم و تفصیل هم باشه تا آینده اگر مجال شد.

در صفحه ۴۷ کتاب درباب حکمیت زندگی؛‌ شوپنهاور با نقل قولی از اخلاق نیکوماخوس بحث خودش رو پی میگیری.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

 

در دقایقی که خواهید شنید؛ به جمع‌بندی نسبت میان کار و فراغت پرداخته‌ام. برای انتخاب نام جرعه میان دو تیتر مردد بودم: «کارشاد» یا «حکمت کار» و سرانجام تصمیم گرفتم ترکیب «کارشاد» را به عنوان ابداع لفظی پیشنهاد کنم. وجه تسمیه این کلمه را در دقایق پایانی جرعه شرح داده‌ام.

در جرعه چهل و سوم هم مانند جرعه سابق بحث را به دو قسمت تقسیم کردم. بخش نخست مباحث عمومی‌تری مورد اشاره قرار گرفته و چند دقیقه پایانی تقدیم می‌شود به هم‌پیاله‌هایی که علاقه‌مند به مباحث دقیق‌تر و بنیادی‌تر هستند.

منابع
– در باب حکمت زندگی
– جهان همچون اراده و تصور /صفحه۱۴۴

تقدیم از: حسام ایپکچی
خُم اول: حکمت زندگی – آرتور شوپنهاور

متن کامل جرعه چهل و سوم : کار شاد

مقدمه:

چند ماهی هست که در بحث کار و فراغت با همدیگه مشغول هم صحبتی و تأمل هستیم، در جرعه چهلم از اصالت فراغت گفتم، جرعه چهل و یکم به مفهوم سلبی کار و “نه‌کار” پرداختیم به یه سؤال ختم شد که آیا نسبتی بین کار و فراغت قابل تعریف هست یا نه؟ و البته منظورمون نسبت مساعد بود یعنی همسویی، در پاسخ به همین سوال، در جرعه قبل مقدماتی رو عرض کردم در گوهر فراغت و سرانجام رسیدیم به جرعه چهل و سوم.

بحث در دو پله مطرح میشه، پله اول همگانی‌تره و اگر صرفاً بخواهیم به کلیاتی از موضوع بپردازید، همین چند دقیقه ابتدایی کفایت می‌کنه، در ادامه برای مخاطبینی که به دنبال مطالب دقیق‌تر هستند، جمع بندی جزئی‌تری دارم که اون رو موکول کردم به پایان جرعه، اگر نسبت بین کار و فراغت پرسش شما هم هست، دعوت می‌کنم چند دقیقه‌ای رو با من هم پیاله باشید.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

در جرعه قبل از زبان شوپنهاور شنیدیم که ثمره و میوه زندگی «فراغت» است. اولین پرسشی که در این جرعه به آن خواهم پرداخت چنین است که آیا زندگی فقط یک درخت است که میوه ثابتی داشته باشد؟ یا ما با جنگلی از انواع درختان روبرو هستیم که هرکدام مطابق با تجربه خود به میوه و ثمره‌ای دست خواهیم یافت؟
جرعه چهل و دوم در دو نیمه تقدیم شده و نیمه دوم تقدیم است به دوستانی که در پی مطالبی با دقت مضاعف هستند و به مقدماتی منتهی خواهد شد که در جرعه آتی به آن خواهم پرداخت.

منابع
– کتاب در باب حکمت زندگی صفحات ۴۴ تا ۴۶
– رساله ممتاز در باب آزادی صفحات ۳۶ تا ۳۸
– کتاب متعلقات و ملحقات صفحه ۳۷۴
– کتاب جهان همچون اراده و تصور صفحات ۳۹۱ و ۶۴۰

متن کامل جرعه‌ی چهل و دوم: گوهر فراغت چیست؟

در جرعه‌های قبل یامن جمله شوپنهاور باهم دیگه صحبت کردیم که میگه فراغت میوه و شکوفه درخت زندگیست؛ اما یک سؤالی باقیست که میشه در اون تأمل کرد این سؤاله که آیا زندگی فقط یک گونه درختِ، یا همان‌طور که ما در یک جنگل انواعی از درخت‌ها را می‌بینیم در جهان انواعی از زیستن‌ها هم امکان‌پذیره که لزوماً همه‌ی این درخت‌ها یک میوه نمیده، بلکه هر کدام میوه‌ای مختص به خود میده، و زندگی چنانی که شوپنهاور زیسته میوه‌ای چون فراغت میده اگر اینگونه بفهمیم مسئله رو و توصیفش بنابر از زندگی‌رو محدود به تجربه اون بدونیم اون وقت سؤالهای مهم‌تری هم در پی می‌آید. مثل اینکه خوب من چه درختی را زندگی می‌کنم ور زندگی چنانی که من تجربه می‌کنم چه میوه‌ای باید بدهد؟ من مدعی نیستم که به سؤال دوم قراره پاسخ بدهم و اساساً پاسخ به سؤال دوم پاسخ وجودیست یعنی آن چیزیست که از درون هر یک از ما می‌جوشه، و قابل ارائه از بیرون نیست. اما در جرعه‌ی پیش‌رو به قدر بضاعت این سؤال رو باهم حلاجی می‌کنیم تا فرصتی پیش بیاد برای تعاملات فردی و مستقل من و شما؛ اگر این موضوع دغدغه‌تون هست دقایق پیش‌رو را با من همراه باشید.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!