سلام هم‌پیاله‌های من، وقت‌تون بخیر باشه. امیدوارم که تن‌درست باشید، جان‌تون سلامت باشه، خِردتون پربار. الان که این دقایق رو ضبط و با شما گفتگو می‌کنم، نهم فروردین ماه سالِ صفر است و جرعۀ پنجم می رو تقدیم‌تون می‌کنم. چند روز قبل با خودم فکر می‌کردم کسایی که از الان به بعد متولد می‌شن، چند سال دیگه قد و بالا می‌گیرن، با تعجب به من و شما می‌گن که واقعا شما متولد هزار و سیصد و فلان هستید؟! چون واسۀ هزار و چهارصدیا، ما قرن قبلی محسوب می‌شیم. خلاصه همه قدیمیا، همه پیرزن پیرمردای آینده، خوش نوش جان کنید جرعۀ پنجم رو؛ که زمان کوتاهه.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

 

پادکست مِی، جستارک‌هایی شفاهی با طعم حکمت زندگی‌ست که جرعه‌جرعه مهمان من، حسام ایپکچی هستید.

سلام بر شما، وقت بخیر

در جرعۀ سوم به خوانش متن جستارِ «در باب حکمت زندگی» به قلم آرتور شوپنهاور وارد شدیم. وقتی موضوع صحبت در باب حکمت زندگی است، اولین کلمه‌ای که ذهن ما را به خود مشغول می‌کند چیست؟ حکمت.

دربارۀ حکمت صحبت کردیم؛ اما به جهت آنکه دقتِ تعریفِ ارائه‌شده برابر کلمۀ حکمت، در لغت‌نامه‌های فارسی برای کار ما کفایت نداشت، خوانش جملۀ ابتدایی از نسخۀ انگلیسی این جستار گریزناپذیر بود:

In this page I shall speak of the wisdom of life in the common meaning

کلمۀ wisdom قابلیت بیشتری برای تأمل به ما می‌دهد. اگر به ترجمۀ آن در دیکشنری کمبریج رجوع کنیم، متوجه خواهیم شد که wisdom قابلیتی حاصل تلفیق دانش و تجربه است. این تلفیق امکان تصمیم‌گیری به فرد می‌دهد.

با این مقدمه به جرعۀ چهارم وارد می‌شویم.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

 

خیلی متداول است و احتمالا شما هم در درس‌گفتارها یا در سر کلاس‌های دانشگاهی این را ملاحظه کرده‌اید که در بررسی تفکر یک صاحب اندیشه، صحبت را از تاریخ و پیرامون زندگی او آغاز می‌کنند. من ملاحظه‌ای دارم در این موضوع و به توضیحی که در جرعۀ مستقلی خدمت شما عرض خواهم کرد، بنا ندارم که از تاریخ زندگی آرتور شوپنهاور بگوبم. متقابلاً این روش هم روش صحیحی نیست که اندیشه‌های یک متفکر را جدای از تجربۀ زیستۀ او خواند و تعمق کرد.

با این توضیح قدم به قدم همین‌طور که پیش می‌رویم به فراخور موضوع صحبت و به‌قدر ضرورت، از تاریخ و تجربیات زیستۀ آرتور شوپنهاور هم خواهم گفت؛ طبعاً به اندازه‌ای که من دسترسی به منابع داشته‌ام و توانسته‌ام مطالعه کنم.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!

[sonaar_audioplayer playlist_type=”predefined” playlist_title=”پیاله نخست” artwork_id=”” feed=”https://shenoto.com/service/api/play/c258e5ff-2127-11ec-9090-0242ac120005.mp3″ feed_title=”جرعه دوم” player_layout=”skin_float_tracklist” hide_progressbar=”default” display_control_artwork=”false” hide_artwork=”true” show_playlist=”false” show_track_market=”false” show_album_market=”false” hide_timeline=”false”][/sonaar_audioplayer]

 

ادامه مطلب

 

اگر اهل تفرج و مسافرت رفتنید، این را دیده‌اید که اهل سفر معمولا به دو دستۀ غیربرابر تقسیم می‌شوند. دسته بزرگ‌تر آن‌هایی هستند که علاقه‌مند به سفر از راه‌های امن و پیموده‌شده‌اند. آن‌ها از جاده‌هایی می‌روند که جمعیت آن جاده را انتخاب کرده؛ مسیرهای پرترددی که اگر خاکی و شوسه‌‌اند، آن‌قدر که دیگران رفته‌اند کوبیده شده.

اگر راه آسفالت باشد که چه بهتر؛ توقف‌گاه و استراحتگاه و امداد جاده‌ای دارد. مسیرهای این‌گونه خیلی پیش‌بینی‌‌پذیرند. یعنی ترافیک و پیچ و خمش را می‌دانی. هر ساعتی حرکت کنی قابل پیش‌بینی است که دقیقا چه ساعتی به مقصد می‌رسی و اگر قرار باشد سفرهای این‌چنینی را در دو کلمه توصیف کنیم، به آن‌ها می‌گوییم سفرهای بسیار امن و پیش‌بینی‌پذیر. اگر این گروه را گروه آنرود (OnRoad) بدانیم، یعنی گروهی که بر جاده و در مسیر و راه ریل‌گذاری‌شده حرکت می‌کنند، نقطه مقابل، گروهی از اهل سفرند که اتفاقا تعداد کمتری از مسافران را تشکیل می‌دهند. این‌ها بکرپیما هستند. خارج از جاده و مسیر و به تعبیر خودشان آفرود (OffRoad) می‌روند و در جایی که جاده نیست حرکت می‌کنند.

دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!