متن کامل جرعه دهم
پادکست مِی جستارکهایی شفاهی با طعم حکمت زندگیست که جرعهجرعه مهمان من، حسام ایپکچی هستید.
سلام بر شما
مقدمه، چهلسالگی
آرزو دارم که جرعۀ دهم مِی را با حال خوب در تندرستی و عافیت بشنوید. اکنون که این کلمات را ضبط میکنم ساعتهای نخستین سهشنبه هفتم اردیبهشت ماه سال صفر یا سال ۱۴۰۰ است. برای هستی روزی مثل میلیونها روز قبل و میلیونها روز بعد است. صبحی آمده و به شب میرسد. برای بسیاری از ابنای بشر هم جز این نیست اما به عوامانهترین سطح ممکن شاید چند دههای هست که من بارها و بارها خیره به اکنون و این ساعت زندگی کردهام.
خیلی وقتها در کنج خیالم تصور کردهام که حسام! در چه حالی در چه نقطهای از زندگی با چه باوری شمع چهلسالگی را فوت خواهی کرد و اصلا آیا این سن را خواهی دید یا نه؟ و اگر تمام آن خیالها و تصورات را روی کاغذ میآوردم حتماً هرگز به آن چیزی که امروز هست نمیرسید.
هرگز در باورم نمیگنجید که پس از ماههای مدیدی قرنطینه در این ساعت نشسته باشم پای میکروفون و بخواهم با دوستان نادیدهای کلماتی را در میان بگذارم اما حالا که قرعه چنین افتاد و حادثه اینگونه گشت و من حالا باید مشغول گفتن کلماتی با شما باشم، دوست دارم که از «انسان فَرزی» با شما صحبت کنم.
دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!