[sonaar_audioplayer playlist_type=”predefined” playlist_title=”پیاله نخست” artwork_id=”” feed=”https://shenoto.com/service/api/play/c2c2d896-2127-11ec-9090-0242ac120005.mp3″ feed_title=”جرعه دوازدهم” player_layout=”skin_float_tracklist” hide_progressbar=”default” display_control_artwork=”false” hide_artwork=”true” show_playlist=”false” show_track_market=”false” show_album_market=”false” hide_timeline=”false”][/sonaar_audioplayer]
متن کامل جرعه دوازدهم
این مِی است که میشنوید. جرعهای از سلسله جستارکهای شفاهی با طعم حکمت زندگی؛ که مهمان من حسام ایپکچی هستید.
همچنان در سطرهای اول پیش گفتار کتاب در باب حکمت زندگی هستیم. با هم تا اینجا رو خوندیم که شوپنهاور میگه: “در اینجا اصطلاح حکمت زندگی را کاملا به معنای متداول آن به کار میبرم یعنی به معنای این هنر.” به کلمۀ هنر که رسیدیم قلابمون گیر کرده. لنگر انداختیم و پیرامون هنر داریم میاندیشیم.
جرعۀ قبل به این گزاره رسیدیم. به این جمعبندی که هنر نزد نوابغ است. خب حق داریم اگر این سوال در ذهن ما شکل بگیره خب نابغه کیه؟ نوابغ کی باشن که هنر نزد اونها باشه؟ پس در این جرعه میخوام دربارۀ گزارۀ “نابغه کیست؟“ با هم فکر کنیم.
شوپنهاور بر این باور است که هنر سطحی از شناخت و عمقی از فهم است. در واقع گونهای از تماشا و نظارهگری است. اما چه نوعی از نظارهگری؟ آنگونه که فارغ از اصلِ دلیلِ کافی، بتوانیم جهان را نظاره کنیم. آزادِ از اراده بتوانیم هستی را تماشا کنیم.
دوس داری ادامه مطلب رو بخونی؟ روی کلید عضویت اون بالا کلیک کن و عضو شو! منتظرتیم!